web 2.0

۱۳۸۸-۰۸-۱۴

اعتقادات بهائیان


-دین بهائی چه دینی است؟اصول پایه ی اعتقادات این مذهب به چه صورت است؟
دیانت مقدس بهائی؛ یکی از ادیان ابراهیمی است که بعد از حضرت محمد از طرف خداوند بر اهل ارض نازل شده. موعود کتب مسیحیت و اسلام در این دور عظیم ظهور کرده اند و نشانه های مخصوص خود را که مربوط به بشارات انجیل و قرآن میباشد نیز باخود دارند. بهائیان معتفدند که امام زمان مسلمین، همان سید علی محمد باب (حضرت باب) است که تاریخ تولدش در قرآن بار ها بشارت داده شده و بارها و بارها به محدود بودن دور احکام اسلامی اشاره شده است و حتی بعد از اعلام امر یکبار هم هنگامیکه در بند و در انتظار گلوله باران بودند از نظرها غیب شدند(برای مطالعه ی بیشتر درباره ی زندگی حضرت باب بزودی خواهم نوشت). متاسفانه بسیاری از مردم فکر می کنند که بهائیان خدا و پیامبران را قبول ندارند و کافر می باشند! اما باید دانست که بهائیان خداوند یکتا را خالق عالم می دانند و به پیامبران الهی اعتقاد تام و راسخ دارند و همه ی آنها را همانند حضرت موسی، زرتشت، عیسی و محمد را پیامبران الهی می دانند که خداوند ایشان را برای هدایت جامعه ی بشری فرستاده است.
در این دین پایه ی تمامی اعمال از روی تحری و جستجوی حقیقت است،پدر دینش را به فرزند نمیتواند اجباری ارث بدهد و هرکس طی مراسم خاصی بهائی نمیشود.قلب گواه عشق به خداوند و فرستاده ی اوست و اعمال وسیله ی اثبات معتقد بودن به این امر عظیم هستند. کسانیکه خود را بهائی مینامند باید در رعایت احکام همیشه تلاش کنند و همیشه به مردم نیکی کنند ، دروغ نگویند، تقیه نکنند، دشنام ندهند،مشروب ننوشند و مواد مخدر مصرف نکنند، پاکیزه و خوش لباس باشند،نجیب باشند،وفادار باشند،مرد و زن را از لحاظ حقوقی یکسان بدانند ،خیانت نکنند،بیش از یک همسر اختیار نکنند، اگر مجرد هستند چشم خود را از بدیها حفظ کنند و اگر ازدواج کرده اند، دیگر چشمشان را برروی دیگران ببندند و همیشه یاور همسر خود باشند، به پاکیزگی و زیبایی ذات شهره ی خاص و عام باشند، خود را از لحاظ روحانی برای وصال به درگاه حق آماده کرده و از لحاظ مادی بهترین های دنیا را برای خودشان و خانوادشان ازراه حلال بدست بیاورند و همیشه به نیازمندان انفاق کنند.بخاطر نژاد ،رنگ پوست،مذهب یا اعتقادات بین هیچ انسانی تفاوت قائل نشوند،تعصب را رها کنند،تقلید نکنند،جهان را برای خود یک وطن محسوب کنند، به هیچ وجه مسائل سیاسیه را به مسائل روحانیه وارد نکنند و در یک واژه : "با جمیع عالم به روح و ریحان رفتار کنند"
هرچند همه اینها در یک مدت کوتاه ناشدنی است ولی با عمل به احکام بهائی و توجه به خداوند باری تعالی میتوان به این خصوصیات مزین شد.

- اصول اعتقادی بهائیان با بسیاری از ادیان دیگر با کمی تفاوت تقریبا برابر هستند،پس چرا باید به دیانت بهائی عمل کرد؟
نیازهای 1400 سال پیش با نیازهای کنونی بسیار متفاوت است و عمل کردن به بعضی احکام در دین های مقدس ماقبل گاهی اوقات بسیار دشوار و گاهی کاملا غیرممکن و غیرمعقول است. کسانیکه معتقدند خداوند هیچگاه دروازه ی وحی را بر روی انسانها نمیبندد و همیشه احکام مناسب با آن دور را بر مردم ابلاغ میکند، حق جویان حقیقی هستند و میتوانند به آیات و نشانه ها نگاه کنند و راه را از بیراهه تشخیص دهند. همانا خداوند خود آنها را یاری خواهد کرد.
در این امر عظیم،خداوند پیام عظیمش را اتحاد بین جمیع عالم قرار داده و رفع هرگونه تبعیض و تعصب.

- آیا بهائیان به اسلام اعتقاد دارند؟
بهائیان حضرت محمد را پیامبر الهی می دانند و قرآن را کتاب آسمانی ایشان و معجزه ی آن حضرت می دانند و حتی شاید برخلاف خیلی از روشنفکران اسلامی که قران را تجربه ی بشری او می دانند، بهائیان معتقدند که قرآن وحی آسمانی می باشد که از طرف خداوند بر حضرت محمد نازل شده است. اما قبول حضرت محمد به عنوان پیامبر الهی از سوی بهائیان به این معنا نمی باشد که ایشان مسلمان هستند. همانطوری که یک فرد مسلمان با قبول حقانیت حضرت مسیح، مسیحی نمی باشد. بهائیان پیروان حضرت بهاءالله می باشند و حضرت بهاءالله را از مظاهر ظهور الهی می دانند. همانگونه که حضرت موسی زرتشت، عیسی و محمد را نیز از مظاهر ظهور الهی می دانند.
همچنین بهائیان به حضرت سید الشهدا، ارادت خاص دارند و حتی یک زیارتنامه از قلم اطهر برای این حضرت بزرگوار نازل شده.و متون بسیار زیادی که دراین باره در این دیانت مقدس وجود دارد


- اگر بهائیان قرآن را قبول دارند، پس چرا این مسئله را که حضرت محمد (ص) خاتم النبیین می باشد را قبول ندارند؟ و به ادامه داشتن سیر رسالت اصرار دارند؟
خیلی جالب است بدانید که حضرت بهاءالله، خود به صفت خاتم بودن حضرت محمد اشاره فرموده و با این صفت ایشان را ستایش نموده اند! شاید بگوئید این تضاد کامل است! ولی نخیر اینچنین نیست! معنای خاتمیت در آثار بهائی تفاوت اساسی با معنای آن در نظر عموم دارد.بسیاری از یهودیان،مسیحیان و مسلمانان با نسبت دادن همین صفت مبارک به پیامبرشان بودند که به دین بعد از خود ایمان نیاوردند و هیچکدام متاسفانه یا نخواستند و یا هیچگاه نتوانستند معنای واقعی این کلمه را دریابند. در مورد خاتمیت ، اعتقاد بهائی مبنی بر استمرار ظهور پیامبران الهی و عدم انسداد باب فیض الهی یا به تعبیر قرآن بسته بودن دست خداوند است و معتقدیم که قرآن نیز به صراحت در آیات زیادی به ظهور پیامبران در آینده بشارت داده. تعبیر رایج از خاتمیت سوء برداشتی است که اشکالات زیادی برآن وارد است و جدا از تعارض آن با آیات قرآن با سنت الهی نیز منافات دارد یکی از واضح ترین ایرادات وارد بر این باور تباین معنای آن با عبارات مشابه است مثلا هیچ شیعه ای از عبارت خاتم الوصیین (بحار الانوار جلد 29 صفحه 17) که از القاب حضرت علی است برداشت آخرین وصی بودن نمیکند و نیز هیچکس خاتم الشعرا و خاتم العلما را که از اصطلاحات رایج است به معنای آخرین شاعر و آخرین عالم نمیداند.از قلم حضرت ولی امر الله بطور کامل در اینباره در کتاب مقدس "بهاءالله،معبود کتابهای آسمانی" نازل گشته:
يکی از مسايل مهمی که هميشه در ميان پيروان اديان گذشته مورد بحث و گفتگو و علّت عدم پذيرش و قبول پيامبران در هنگام ظهور هر يک از آنان بوده است ، موضوع خاتميّت است . بدين معنی که پيروان هر دينی دين خود را آخرين دين و پيامبر خويش را آخرين پيامبر و قوانينش را پسنديده‌ترين قوانين و سرانجام کتابش را آخرين کتاب و نزول وحی الهی می‌پندارند با آنکه باران بخشش پروردگار هيچگاه از ريزش باز نماند و نسيم عنايت کردگار هيچ هنگام از وزش باز نايستد و آفتاب رحمت آفريدگار هرگز از تابش باز نيفتد . ايزد مهربان بندگان خويش را بخود رها نکند و يزدان پاک از بيان پند و اندرز به آدميان عهد و پيمان نشکند . زيرا اين دور از داد و دهش آفريننده آفرينش است. از اين رو راهنمايی او هميشگی و راهبريش سرمدی و لطف و عنايتش ابدی است .....
مسلمانان بر پايه آياتی از قرآن و رواياتی چند از رسول اکرم آئين اسلام را آخرين آئين و پيامبر اسلام را آخرين پيامبر الهی بر می‌شمرند . و آن عبارت است از : " ما کان محمّد ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النّبيّين . و کان اللّه بکلّ شیءٍ عليما . " (قرآن - سوره أَحزاب - آيه ٤٠) - يعنی : محمّد پدر هيچيک از مردان شما نبوده بلکه فرستاده خدا و خاتم انبيا است و خداوند از همه چيز آگاه است . "
نيز : " يا علی ! انت منّی بمنزلة هرون من موسی الّا انّه لانبيّ بعدی . " (حديث نبوی) - يعنی : ای علی تو و من مانند هارون ( برادر موسی ) و موسی هستيم ، جز اينکه پس از من نبيّ نخواهد بود .
همچنين : " لا کتاب بعد کتابی و لا شريعة بعد شريعتی الی يوم القيامة ." (حديث نبوی) - يعنی: کتابی پس از کتاب من و آئينی بعد از آئين من تا روز رستاخيز نخواهد بود .
نيز : " اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتی و رضيت لکم الاسلام دينا." (قرآن - سوره مائده - آيه ٣) - يعنی: امروز دين را برايتان کامل گردانيدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دينی برای شما برگزيدم . "
همچنين: " و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرين." (قرآن - سوره آل عِمْران - آيه ٨٥) - يعنی: و کسی که جز اسلام دينی را خواهد، هرگز از وی پذيرفته نشود و در روز پسين از زيانکاران شمرده گردد."
اکنون برای پاسخ به برداشت و استنتاجی که اهل اسلام از آيات و روايات بالا نموده و بر اين پايه سلسله اديان را پايان يافته و نزول وحی الهی را انقطاع پذيرفته می د‌انند، بشرح زير می‌پردازيم : ابوالفضائل در اين باره می‌گويد : " عجب نيست اگر فقهای ملّت اسلام نيز به کلمه مبارکه خاتم النّبيّين و حديث لا نبيّ بعدی که ابداً دلالت بر عدم تجديد ديانت نداردممتحن گردند و به امم ماضيه ملحق شوند . و حال آنکه مقصود آن حضرت از اين کلمه اين بود که ترقّی امّت اسلاميّه را مکشوف دارد و افضليّت ائمّه هدی را از انبيای بنی اسرائيل معلوم و واضح فرمايد . زيرا که بر مطّلعين بر کتب مقدّسه و حالات امم ماضيه واضح است که انبيای بنی اسرائيل از قبيل اشعيا و يرميا و دانيال و حزقيل و زکريا و امثالهم کلّ بتوسّط رؤيا ازامور آتيه اخبار می‌فرمودند و رؤيای صادقه خود را الهام تعبير می‌نمودند . چندانکه لفظ نبيّ بر بيننده رؤيا در ميان قوم داير و مصطلح گشت و در لغت عبريّه حقيقت ثانويّه يافت و در کتب عهد عتيق و عهد جديد در مواضع کثيره مذکور و شايع گشت . پس چون فجر سعادت از افق بطحا طالع شد ... ظلمت ليل زايل شد و هنگام رؤيا انقضاء يافت و ميعاد رؤيت و مشاهدت فرارسيد . لذا بوجود اقدس خاتم الانبياء باب نبوّت يعنی نزول الهام به رؤيا مختوم و مسدود گشت و روح فؤاد در صدور ارباب سداد سمت احاطه و کلّيّت گرفت و حقايق روحانيّه که بر انبيای بنی اسرائيل به رؤيا افاضه ميشد بر ائمّه اسلام عليهم السّلام به رؤيت و مشاهدت مبذول گشت و معنی حديث " لانبيّ بعدی " و حديث صحيح " علماء امّتی افضل من انبياء بنی اسرائيل " واضح و مکشوف شد و بجای " کذا رأيت فی الرّؤيا " که در کلمات اوّلين مذکور بود " کأنّی أری و کأنّی أشاهد " در بيانات آخرين ثابت و مسطور گشت . " (کتاب فرائد - چاپ مصر - ص ٣١١) " رسول " و " نبيّ "بطور اخصّ و در عالم ظاهر و کثرت دارای يک معنی نيستند . زيرا رسول فرستاده خدا و دارنده آئين و کتاب است در حاليکه نبيّ برگزيده يزدان و ترويج دهنده آئين و تعاليم ايزد مهربان و گوينده رويدادهای آينده بوسيلهء الهام خدا در عالم رؤيا است . از اين رو است که در قرآن برخی از برگزيدگان خدا رسول و برخی ديگر نبيّ ناميده شده‌اند . و اين نيز ناگفته نماند که هر رسولی می‌تواند نبيّ باشد وليکن هر نبيّ دارای مقام رسالت نيست و آيات زير از قرآن مجيد گواه راستی اين گفتار است : " فلمّا اعتزلهم و مايعبدون من دون اللّه وهبنا له اسحق و يعقوب و کلّاً جعلنا نبيّا ... و اذکر فی الکتاب موسی انّه کان مخلصا و کان رسولاً نبيّا .. و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبيّا . و اذکر فی الکتاب اسمعيل . انّه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبيّا ... و اذکر فی الکتاب ادريس ، انّه کان صدّيقا نبيّا . "( قرآن - سوره مريم - آيه ٤٩ تا ٥٦) - يعنی : پس از آنکه از ايشان و آنچه پرستش می‌کردند غير از يزدان ، دوری گرفت ( مقصود ابراهيم خليل است ) اسحاق و يعقوب را باو عنايت کرديم و آنان را از انبيا گردانيديم... و ياد کن موسی را در کتاب ، او پاک نهاد و رسول نبيّی بود ... و از بخشش خويش برادرش هارون نبيّ را به وی داديم . و ياد کن اسماعيل را در کتاب ، او راست وعده دهنده و رسول نبيّی بود ... و ياد کن ادريس را در کتاب . او نبيّ راستگويی بود . "
برای کسب اطلاعات بیشتر به این کتاب مقدس مراجعه فرمائید.

- من شنیده ام بهائیان ،حضرت بهاءالله را خدا میدانند،آیا این حقیقت دارد؟ آیا حضرت بهاءالله ادعای الوهیت کرده اند؟
نخیر،بهائیان تنها خداوند خالق جهان و جهانیان را به یگانگی میستایند و برای او نماز میگزارند. در مورد ادعای الوهیت حضرت بهاءالله عرض میگردد که در آثار پیشینیان نیز ندای انالحق بسیار شنیده شده و حلقه نهائی در مراحل عرفان فناء فی الله است که در آن مقام اظهار وجود برای خویش و دوئیت با خداوند کفر محسوب میگردد و از طرفی برخی از این مضامین نقل قول مستقیم از خداوندند و حتی با جملاتی مثل "استمع ما یوحی" یعنی بشنو آنچه که وحی شده است، شروع شده اند. آنگاه که از درختی در کوه طور ندای " انی انالله" برآمد، کسی کلیمیان را به درخت پرستی و یا خدا دانستن درخت متهم نکرد ولی شدت دشمنی و بی انصافی در حق این ظهور بحدی است که از هیچ دست آویزی برای متهم کردن آن خودداری نمیشود
اعتقاد بهائیان در مورد خداوند تقدیس مطلق ذات الهی است و این مفهوم را در رایج ترین متون بهائی که صلواة یومیه است میتوانید ببینید " سبحانک من ان تصعد الی سماء قربک اذکار المقربین او ان تصل الی فناء بابک طیور افئدة المخلصین اشهد انک کنت مقدسا عن الصفات و منزها عن الاسماء " یعنی مقدسی تو ای خداوند از اینکه به آسمان قرب تو دعای مقربینت صعود نماید یا اینکه پرندگان قلبهای مخلصینت به آستانه درگاهت راه یابند. شهادت میدهم به اینکه تو از صفات منزهی و از اسمها مبرا متهم کردن صاحبان چنین اعتقادی به خدا انگاری پیامبرشان نهایت بی انصافی و تعصب است

- پس چرا به سوی روضه مبارکه واقع در بهجی (شمال شهر عکا) که مرقد حضرت بهاءالله آنجاست نماز میخوانند؟ قران و پیامبر اسلام پیروان خود را از هرنوع پرستش غیر خدائی منع کرده و هرگونه "همنوع پرستی" و سجده در برابر آنانرا شرک می داند.
سوال خوبیست. چرا مسلمانان به سوی کعبه نماز میخوانند؟ شرف و منقبت کعبه در چیست ؟ آیا غیر از انتساب آن به پیامبر الهی، حضرت ابراهیم است ؟ اگر این انتساب نباشد این مجموعه سنگ و خاک که زمانی بتخانه بوده چه تقدسی دارد که باید به سمت آن نماز خواند و سجده کرد ؟ در جهان خاکی ما چه چیزی مقدس تر از وجود پیامبر است که جایگاه ظهور کلام الهیست؟ اگر سنگ و خاک بواسطه انتساب به پیامبر به چنین منزلتی میرسند پس خود پیامبر چه جایگاهی دارد ؟ مگر در حق رسول اکرم نفرموده اند "لولاک لما خلقت الافلاک" ؟ آیا این مقام بالاتر است یا قبله بودن؟ حضرت بهاءالله در نهایت شجاعت این بت را در اذهان ما شکستند و مومنین را به سرمنشأ تقدیس هدایت نمودند. پیامبر بعنوان واسطه فیض الهی ارزشمند ترین وجود روحانی در این عالم است که توجه و استمداد طلبیدن از او میتواند ضامن هدایت و سعادت روحانی ما شود و مرقد او مقدس ترین مکانی است که شایسته توجه و روی آوردن مومنین است. مسلما این توجه به معنی پرستش پیامبر نیست بلکه به منزله استمداد طلبیدن از او بعنوان واسطه فیض اعظم الهیست

- بر خلاف دیگران هرگز بخود اجازه نمی دهم که به ناروا بهائیان را متهم به ازدواج با محارم خود نمایم ،اما مایلم بدانم که چرا بهاء الله با بیان " قد حرّمت علیکم ازواج آبائکم ... " (زنان پدر بر شما ، حرام گردید ) حرمت ازدواج با محارم را تنها منحصر به زنان پدر کرده است؟
کتاب اقدس تنها یکی از منابع استخراج احکام دیانت بهائی است و اگر مطلبی در آثار مقدسه دیگر بهائی هم ذکر شده باشد حکم الهی به حساب میآید. اینکه در بین طبقات محارم در کتاب اقدس فقط به یکی اشاره شده صحیح است ولی این بمنزله حلیت بقیه نیست چون در آثار دیگر اشاره به "کما نزل فی الفرقان" گردیده و در تبیینات حضرت عبدالبها نیز به صراحت حرمت ازدواج با اقارب بیان گشته و حتی ازدواج با فامیل نزدیک را به جهت تأثیر منفی در سلامت نسل نهی فرموده اند.

- حضرت بهاء الله به پیروانش توصیه کرده است که اگر کسی خانه ای را آتش زد ،او را بسوزانید ،با توجه به لزوم تناسب میان جرم و مجازات ،فلسفه صدور چنین حکمی چیست؟
احکام الهی در دیانت بهائی مبتنی بر برقراری نظم است و نه تنبیه و انتقام جوئی و فرموده اند که اگر نظم عالم برهم نمیخورد برای قاتل نیز مجازاتی در نظر نمیگرفتیم . بنابر این شدت بعضی احکام برای بالا بردن میزان بازدارندگی آن و متناسب با تاثیرات اجتماعی جرمی است وقوع یافته. آتش زدن یک خانه که موجب وحشت و اضطراب اجتماعی و احتمالا مرگ فجیع ساکنان آن میگردد از نوع اعمال تروریستی (به زبان امروز است) که باید به اشد وجه با آن مقابله گردد. در قرآن نیز میفرمایند: "فتنه گری بد تر از قتل است"
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل قرآن- بقره 191

البته اجرای این نوع احکام بستگی به قوانین مدنی هر کشور دارد و با توجه به دیدگاهی که در خصوص مجازات ها داده شده اگر بتوان نظم اجتماع را حفظ نمود تلطیف و تخفیف احکام تا حد ممکن ممدوح است و مثلا اگر در کشوری حکم اعدام لغو گردیده و اجتماع توانسته با مجازاتهای سبک تر نظم را حفظ کند، منافاتی با اعتقادات بهائی که مجازات قتل عمد را مرگ میداند ندارد

- چرا مرکز دینی بهائیان در اسراییل است؟
· در زمان حاضر اراضی مقدسه ، تحت اداره کشور اسراییل واقع شده، اما زمانی که دیانت بهائی به آن محدوده وارد شد و بهاءالله و عبدالبهاء در آن جا رهبری آیین بهائی را بر عهده داشتند، هنوز خبری از کشور اسراییل نبود.
· ورود دیانت بهائی به آن سرزمین—که در آن هنگام شام یا سوریه بود—پیرو تبعید بهاءالله و پیروانش از سوی دو دولت مسلمان قاجار و عثمانی به سال 1868 میلادی به وقوع پیوست.
· تشکیل دولت اسراییل به سال 1948 میلادی بود یعنی 80 سال پس از تبعید رهبر بهائیان به آن سرزمین.
· قرنها پیش از آن نیز یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در همان سرزمین حضور داشتند.
· اتهام رابطهء بهائیان با صهیونیسم—که دستاویزی برای اذیت و کشتار بهائیان در ایران شده—همانقدر ارزش عقلی و تاریخی دارد که ادعای اینکه شیعیان ایران قطعا جاسوس عراق و یا عربستان سعودی هستند (چون برای زیارت به آن کشورها می روند و احیانا برای بناهای دینی و مقبره های مذهبی خود پولی هم می فرستند.)
·وجود زیارتگاههای بهائی و تاسیس مرکز جهانی بهائی در جوار این مکانهای مقدس بهائیان در همان سرزمینی که برای همه ادیان سامی مقدس است موجب اتهام بی اساس و پوچ رابطه ای بین دیانت بهائی و دولت اسراییل گشته است.


0 comments:

ارسال یک نظر

برای اینکه نام و آدرس اینترنتی تان را بنویسید از قسمت: "نظر به عنوان" گزینه ی: "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب نمایید و گزینه های ظاهر شده را کامل کرده و ثبت کنید.
توجه :نظرات شما تائید و سپس نمایش داده خواهند شد و هیچ نظری بدون تائید مدیریت در این قسمت نمایش داده نخواهد شد.
به یاد داشته باشید ادبیات نگارشی شما،نشاندهنده ی نزاکت و شخصیت خانوادگی شماست.