web 2.0

۱۳۸۹-۰۲-۰۹

نماز آیات بهائی


پاسخ من به "عقیده بهائیان در مورد خواندن نماز آیات چیست؟" در سایت آیت الله مکارم شیرازی

آیت الله مکارم شیرازی و همکاران محترم،
با اینکه هیچکس از نیت دیگران اطلاعی ندارد و بنده حقیر نمیدانم نیت جنابعالی و همکاران در بررسی کتب بهائی "نقد بدون پیش داوری"ست یا "مهرتائید به پیش داوری های پیشین"،لذا با نادیده گرفتن این موضوع که احکام آئین بهائی را در بخش "ادیان ساختگی" قرارداده اید، سعی میکنم برحسب وظیفه پاسخ بیطرفانه ای به شما بدهم،هرچند منتشر شدنش را در این سایت بعید میدانم:
اصل و فرع دیانت بهائی و اسلام کاملا جدا از هم هستند،در دیانت بهائی برخلاف اسلام که همه چیز در احکام خلاصه میشود،تاکید شدیدی به اعمال و نیّات شده. لذا باین نکته هم باید اشراف داشته باشید که چنین طرز تفکری نیاز به نماز دسته جمعی یا نماز آیات نخواهد داشت،درکل بحث نماز و نیایش با خداوند در آئین بهائی،بحث جزئیات سجده و رکوع نیست،بحث مصاحبتی است خصوصی و عاشقانه با خداوند متعال که این همصحبتی در گیرو دار فرع ها نیست بلکه متوسل به نیت فرد نمازگزار است.
از طرفی ایمان قلبی به خداوند را هیچوقت نمیتوان در قالب عمل ریخت مگر اینکه آنقدر محدود و کم و کوچک باشد که درچند حرکت خلاصه شود زیرا توصیف جمالش خارج از تصور ذهن بشر و زبان ، ناتوان از ذکر شکر نعماتش است . این صحبت شما جز توهین به اعتقادات خوانندگان،حرف بیشتری نیست و خدایی نکرده ممکن است کسی به اطلاعات دینی شما دراین مورد شک کند
و اما در مورد بیان پایانی جنابعالی که فرمودید "...درحالی که اسلام هنگام بروز خطرات عمومی مردم را دعوت به سوی خدا می کند، "میرزا بهاء" مردم را از نماز آیات بی نیاز دیده و آنرا ساقط کرده است". لطف کنید همان آیه ای که در ابتدای نوشته تان از کتاب اقدس آوردید مراجعه کنید!! نماز آیات ساقط نشده و ازواجبات نیز نیست. ولی اگر این موضوع اهمیتی نداشت حرفی درباره اش زده نمیشد و آیه ای برای تلاوت آورده نمیشد و کدام پاسخ برای شما بهترین از این که در کتاب اقدس فرموده اند: "اوامر مرا به خاطر محبتی که به جمالم دارید اجرا نمایید" که این جمال مبارک،همان آیینه ای است که نور را منعکس میکند و اشاره به خود حضرت معنا دارد.
درضمن شما فقط یاد خدا در هنگام حوادث را به چند سجده و رکوع محدود میکنید درحالیکه دامنه ی عبارت "اذکروا الله بالعظمة و الاقتدار انّه هو السمیع البصیر" بسیار وسیع است و خواننده بهائی طبق اعتقاداتی که دارد هم میتواند نماز کبیر تلاوت کند،هم میتواند مناجات بخواند،هم میتواند اسم اعظم را ذکر کند و تمامی کارهایی که باعث میشوند به عظمت خداوند پی ببرد.
بهرحال امیدوارم جنبه ی روشنفکرانه قضیه را در تفسیرات دانشمند مآبانه تان در احکام بعدی کتاب اقدس مدنظر داشته باشید هرچند برخلاف شما که همیشه دشمنی میکنید در این صدو اندی سال که دیانت بهائی نازل شده یک متن نقل شده از فردی بهائی در رد عقاید اسلامی نوشته نشده و حتی در دنیای کنونی در اینترنت هم نمیتواتید چنین متنی را بیابید.
با تشکر
"صامت"

۱۳۸۹-۰۱-۱۲

حضرت باب و دعاوی متفاوت ایشان

نویسنده: کوشا
حضرت باب از مقام حقیقی خود تحت عنوان بابیّت، قائمیّت، رسالت و مظهریّت نام برده و این مقامات را مدعّی شده‌اند. بعضی از نویسندگان از آنجا که با مفاهیم این واژه‌ها آشنایی نداشته‌ گمان برده‌اند که حضرت باب ابتدا مدّعی مقام بابیّت شد و بعد از چندی مقام خود را به رتبه قائمیّت ارتقاء داده و سپس مقام خود را بالاتر برده ، مدعّی رسالت و شارعیّت شدند و بعد از چندی مقام خود را به رتبه الوهیّت رسانیده و مدّعی این مقام شدند. این موضوع را از چند وجه می توانیم مورد مطالعه قرار دهیم

1-ایا حضرت باب در سال اول ظهور خود سایر ادعاهارا نیز داشت یا در طول زمان انها را بیان فرمود
2-ایا این چهار مقام حقیقت یک مقام است
3-ایا مفهوم باب به معنی واسطه امام است ویا مفاهیم دیگری هم دارد
4- ایا ادعاهای متفاوت با حقایق اسلامی ارتباط دارد
5-ایا ادعاهای متفاوت در ادیان قبلی هم بوده است

حال این موارد را مورد بررسی قرار می دهیم.
وجود این مقامات در آثار حضرت باب کاملاً محرز است و شکّی در قبول آنها نیست؛ ولی موضوع قابل بحث این است که، هر چند علی‌الظاهر چنین به نظر می‌رسد که دعاوی متفاوت به ترتیب از بابیّت شروع و به مظهریّت ختم شده ولی با مطالعه کتاب مبارک قیّوم‌الاسماء که اوّلین اثر حضرت باب بعد از بعثت است روشن و واضح می‌شود که در همان ابتداء حضرت باب مدّعی مقام رسالت و شارعیّت نیز بوده‌اند .

به عنوان مثال در آیه اوّل این سفر مبین آمده :

«الحمد لله الذی نزل الکتاب علی عبده بالحق لیکون للعالمین سراجاً وهاجاً.»

یعنی: شکر خدایی را که این کتاب را بر بندۀ خود (باب) نازل فرمود و او را برای جهانیان چراغی تابان قرار داد.

در این آیه اشاره به نزول کتاب از جانب خداوند بر حضرت باب شده و نیز مأموریّت آن حضرت را جهانی بیان فرموده. مسلّم است که این دو مقام در شأن یک پیامبر است نه شخصی که ادعّای بابیّت امام را دارد.

و باز در سورۀ اوّل قیوم‌الاسماء آمده که:

« هذا لهو الدیّن القیم.... ان هذا لهو السر فی السموات و الارض.»

یعنی دین باب همان دین قیّم الهی است و حضرت باب مقام سرّ را دارد و مراد از سرّ نیز مقام مظهریّت است. ‌چنانکه در لوح جناب خال نازل شده است:

«سنه 1260 ... بدء ظهور سرِّ محمّد و آل محمّد (ص) ثم کل بهائه می‌شود و چون ‌که ظهور سرّ، ظهور الله است نه ظهور به شأن نبوّت و ولایت بل به ظهور ربوبیّت، از آن جهت بود که ظاهر به ظهور اننی انا الله لا اله الا انا000.»

کتاب ظهورالحق جلد 3 صفحه 223.

با توجّه به این بیان معلوم می‌شودکه حضرت باب در سال اوّل ظهور در لباس بابیّت، مقام مظهریّت راکه آخرین مراتب ادّعای آن حضرت است مدّعی بوده. و ایضاً فرموده:

«یا عبادی هذه ایام الله الذی قد وعدکم الرحمن فی کتابه.»

(قیّوم‌الاسماء سوره 86- کتاب منتخبات آیات حضرت نقطه اولی صفحه 48.)

یعنی ای بندگان من! این ایّام، همان ایّام الهی است که خداوند در قرآن بدان بشارت داده بود و این اشاره به آیاتی است که در آنها به ایّام الله بشارت داده‌اند. مانند: «بشرهم بایاّم الله...» یعنی ظهور حضرت باب همان ظهوری است که قرآن از آن به ظهورالله و ایّام الله یاد نموده یعنی ادّعای حضرت باب در همان ایّام اوّلیه نیز ادّعای مظهریّت بوده است.

و ایضاً فرموده است:

«یا وزیر الملک... و اعزل نفسک عن الملک فانا. نحن قد نرث الارض و من علیها باذن الله الحکیم.» (قیّوم‌الاسماء سوره 1) یعنی:

ای وزیر(حاجی میرزا آغاسی) از حکومت استعفاء بده زیرا ما به اذن خداوند وارث زمین هستیم و حکومت آن به ما می‌رسد. و این آیه اشاره به دو آیه قرآن کریم به شرح ذیل دارد:

الف: نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. (قصص آیه 5)

یعنی: اراده کرده‌ایم که بر مستضعفان منّت گذاشته آنها را ائمه و وارث زمین گردانیم و در تفسیر این آیه روایت شده که مراد، یاران حضرت مهدی هستند. (بحار الانوار جلد 13 باب تأویل آیات به ظهور قائم)

ب: «ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون.» (سورۀ انبیاء آیه 105)

یعنی: در زبور نوشته‌ایم که زمین را بندگان صالح ما بعد از ذکر الله وارث خواهند شد.

علی بن ابراهیم از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت کرده این آیه در شأن قائم و اصحاب اوست. (کتاب المحجه فیما نزّل فی القائم الحجه تألیف سیّد هاشم بحرانی.)

و در کشف الآیات‌ها نیز نوشته شده که این دو آیه در شأن امام مهدی و یارانش نازل شده است و حضرت باب در تأویل این آیه فرموده:

«و خداوند به وعدۀ خود که فرموده بود در قرآن: و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین ایشان را ائمه گردانید.»

(بیان فارسی باب دوّم از واحد اوّل صفحه 6 چاپ ازلیان)

با توجه به تفسیر ائمه اطهار که این آیات در شأن حضرت مهدی است و تأویل حضرت باب که این آیه در شأن یاران من بوده مبرهن می‌گردد حضرت باب در همان سال اوّل و در اوّلین سورۀ کتاب قیّوم‌الاسماء ادّعای قائمیت فرموده بود.

و ایضاً در سورۀ 61 قیّوم الاسماء آمده که:

« یا اهل الارض و لقد جائکم الذکر من عندالله علی فترهٍ من الرسل لیزکیکم و لیطهرکم من الارجاس لایّام الله الحق.»

یعنی: ای اهل ارض ذکر الله (باب) از نزد خداوند در فقدان انبیاء و رسولان به سوی شما آمده است تا شما را تزکیه داده و شما را برای ایّام الله مطهّر گرداند.

در این آیه به سه مطلب اشاره شده است:

1- دعوت باب جهانی است یا اهل الارض.

2- حضرت باب را خداوند مبعوث فرموده است.

3- ارسال آن حضرت زمانی اتّفاق افتاده که هیچ رسولی نبوده است.

این آیه حضرت باب تلمیح آیه قرآن کریم است که در شأن حضرت محمّد نازل شده است که:

« یا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبیّن لکم علی فتره من الرسل» (سوره مائده آیه 19)

یعنی: ای اهل کتاب! رسول ما به سوی شما آمده تا برای شما بیان کند در زمانی‌که هیچ رسولی نبود.

با توجه به مفهوم آیه قیّوم‌الاسماء، حضرت باب رسول الهی و پیامبری است که در این زمان خداوند او را فرستاده است.

لذا می‌توان گفت: حضرت باب در همان سال اوّل و در همان 40 روزی که جز ملاحسین مؤمنی نبود خود را به عنوان باب و به عنوان قائم آل محمّد و به عنوان پیامبر و رسول الهی معرّفی فرموده بود و مدّعی این مقامات بوده‌اند. لذا این سخن که سیّد باب هر از چند گاهی از دعاوی خود دست می‌کشیده و ادّعای تازه‌ای می‌کرد و یا ادّعای او معلوم نبوده صحیح نمی‌باشد وبا حقایق مندرجه در آثار آن حضرت مطابق نیست.

2- حال این سئوال را می‌توان مطرح کرد که آیا حضرت باب این چهار مقام را در آن واحد مدّعی بودند؟ یا اینکه این چهار مقام یک مقام بیش نبوده و نیست.

هر چند با امعان نظر به مطالب فوق می‌توان دریافت که این چهار مقام یک مقام بیش نبوده و حضرت باب آنها را بنا به استعداد مخاطبانش بیان فرموده است. چنانچه آن حضرت در این مورد فرموده است:

«حضرت حجه ظاهر شد به آیات و بیّنات به ظهور نقطه بیان که به عینه ظهور نقطه فرقان است. اگر چه نقطه بیان در اوّل ذکر شد و نقطه فرقان در ثانی و ظهور حضرت (مهدی) در باب خامس عشر، سرّ آن این‌که نقطه در مقام تجرّد که صرف ظهور الله است به اسم الوهیّت ظاهر است در مقام اوّل ذکر شد و در مقام تعیّن که مشیّت اوّلیّه است در مقام ثانی ذکر شد و در مقام قائمیّت بر کلّ نفس که مخصوص به ظهور رابع عشر (چهاردهمین معصوم) است در باب خامس عشر ذکر شد و نقطه در مقام اوّلیّت لم تزل و لاتزال بوده و هست و او است احق بذکر کلّ اسماء از نفس اسماء بنفسها و مثال این در وقتی که اسم الوهیّت هست اسم ربوبیّت هم هست و کلّ اسماء هم هست مع آن‌که ظاهر به اسم الوهیّت لم یزل و لایزال در مقام نقطه مذکور است و امثله کلّ اسماء در علوّ امکنه خود ظاهر اذ هو الاوّل فی حین الذی هو الآخر و هو الباطن فی الحین الذی هو الظاهر و هو الذی یذکر باسم کلّ اسم فی حین الذی لم یذکر باسم لا اله الا هو القائم القیّوم.» (بیان فارسی باب پانزدهم از واحد اوّل)

خلاصه کلام حضرت باب اینست: آن حضرت دارای مقام نقطه است که صرف ظهور الله است و در ظلّ این مقام ، سایر مقامات (رسالت،ولایت و بابیّت) مختفی است و به مقتضای زمان و مکان و نفوس آنها را بیان فرموده است.و در واقع همه آنها جلوۀ یک حقیقت است.

حضرت بهاءالله در کتاب شریف ایقان در جواب خال اعظم دائی حضرت باب که از این مسئله پرسیده بود؛ چنین فرمودند:

«از قبل دو مقام از برای شموس مشرقه از مشارق الهیّه (پیامبران) بیان نمودیم. یکی مقام توحید و رتبه تفرید... و مقام دیگر مقام تفصیل و عالم خلق و رتبه حدودات بشریّه است. (صفحه 147) ... نظر به اختلاف این مراتب و مقامات است که بیانات و کلمات مختلفه از آن ینابیع علوم سبحانی ظاهر می‌شود و الا فی‌الحقیقه نزد عارفین معضلات مسائل الهیه جمیع در حکم یک کلمه مذکور است؛ چون اکثر ناس اطّلاع بر مقامات مذکوره نیافته‌اند، اینست که در کلمات مختلفه‌ان هیاکل متّحده مضطرب و متزلزل می‌شوند. (صفحه 148) ... جمیع این اختلافات کلمات از اختلافات مقاماتست اینست که در مقام توحید و علّو تجرید اطلاق ربوبیّت و الوهیّت و احدیّت صرفه و هویه بحته بر آن جواهر وجود شده و می‌شود زیرا که جمیع بر عرش ظهور الله ساکنند و بر کرسی بطون الله واقف یعنی ظهور الله به ظهورشان ظاهر و جمال الله از جمالشان باهر (صفحه 149) ... و در مقام ثانی که مقام تمیز و تفصیل و تحدید و اشارات و دلالات ملکیّه است عبودیّت صرفه و فقر بحته و فنای بات از ایشان ظاهر است ... و اگر نغمه انی رسول الله برآرند این نیز صحیح است و شکّی در آن نه ... و همچنین درهر مقام به اقتضای آن ذکری فرمودند و همه را نسبت به خود داده‌اند. (صفحه 151) ... از الوهیّت و ربوبیّت و نبوّت و رسالت و ولایت و امامت و عبودیّت همه حق است و شبهه در آن نیست پس باید تفکّر در این بیانات که استدلال شده، نمود تا دیگر از اختلافات اقوال مظاهر غیبیّه و مطالع قدسیّه، احدی را اضطراب و تزلزل دست ندهد. (صفحه 152 کتاب ایقان چاپ مصر)

3-آیا مفهوم باب به معنی واسطه امام است یا مفهوم رسالت نیز دارد.

حضرت باب هر چند تا سال چهارم ظهور بیشتر این مقام را ذکر کرده و بیان می‌فرمود و این واژه را برای معرّفی خودشان نسبت به مقامات دیگر بیشتر مدّ نظر و مورد توجه قرار داده و اکثر مردمان علی الظاهر مفهوم مصطلح آنرا در نظر گرفتند و اعتقاد پیدا کردند و آن بابیّت امام دوازدهم است. این مسئله به دور از حقیقت نبوده و یکی از معانی آن بابیّت امام دوازدهم بوده و علّت آن‌را نیز خود آن حضرت بیان فرموده که از روی فضل و رحمت این مقام را مدّعی بودند تا مردم از کتاب جدید و شرع جدید و احکام جدید مضطرب نشوند و در واقع با یک بینش عمیق اجتماعی ملاحظه داشته‌ ملّتی که هزار سال چشم به راه موعودی هستند که او را زنده و حی می‌دانند جز با مماشات و حکمت و درایت نمی‌توان آن ملّت را تربیت و هدایت کرد و از این منظر بوده که خود را علی‌الظاهر، باب معرّفی فرمود تا موجب هدایت آنان شوند. (کتاب دلائل سبعه صفحه 29 چاپ ازلیان)

اما در پس این واژه مفاهیم دیگری را نیز مورد توجه قرار داده بودند:

الف: خداوند در قرآن کریم اشاره به بابی فرموده که اگر مردمان سجده کنان از ان بگذرند؛ گناه آنان را خواهد بخشید.

«ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطه نغفرلکم خطایاکم.) (سوره بقره آیه 58- سوره نساء آیه 154- سوره اعراف آیه 161)

حضرت باب در تفسیر این آیه فرموده: این آیه در تبشیر ظهور من بوده که خداوند در قرآن از قبل نازل فرموده چنانکه در توقیع حاجی کریم خان کرمانی نازل فرموده: «و لقد نزلنا کتاباً من قبل لمن علی الارض ان ادخلوا الباب سجدا لعلکم تفلحون» (کتاب حضرت نقطه اولی تألیف جناب فیضی)

و از لسان خداوند بیان فرموده: ما قبلاً کتابی را برای بشریّت نازل فرمودیم (یعنی قرآن) و در آن عنوان کردیم که اگر به باب سجده کنید شما رستگار می‌شوید.

با توجه به این تفسیر حضرت باب، معلوم می‌شود یکی از مفاهیم باب همین مطلب یعنی باب حطه است که حاکی از مقام عظیم آن حضرت است که باعث غفران گناهان مردم می‌شود.

2- باب الله

معنای دیگر باب به معنی باب الله یا دری که بتوان از آن طریق خداوند را شناخت یعنی تنها راه شناخت خداوند در این عصر توسّط باب میسّر است و این مفهوم در کتاب مبارک قیّوم‌الاسماء نیز ذکر شده است.

«یا اهل الارض افغیر هذا النفس العلی تبتغی باباً الی الحق ماباً.» (سوره-67)

(کتاب منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی صفحه 42)

یعنی: ای اهل ارض! آیا جز این نفس اعلی بابی به سوی خداوند می‌جویید و نیز فرموده: «و ان الذین یکفرون بباب الله الرفیع انا قد اعتدنالهم بحکم الله الحق عذاباً الیماً.» (قیّوم الاسماء سوره سوّم- منتخبات آیات ... ص 29)

یعنی: آنان‌که به باب الله کافر می‌شوند برای آنان عذابی الیم آماده کرده‌ایم.

و ایضاً در کتاب بیان فارسی نیز که بعد از ادّعای قائمیّت نوشته‌اند به این موضوع چنین اشاره فرموده:

«من یقل الله الله ربّی و لا اشرک بربّی احداً و ان ذات حروف السبع باب الله لن ادعوا معه باباً. (انتهای باب اوّل)

3- باب به معنی پیامبر و رسول الهی است.

در هر دوری هر یک ازانبیاء و رسولان الهی به نام و لقب خاصّی ملقّب بوده و بدان مشهور بودند. مانند: خلیل الله، کلیم الله، روح الله، رسول الله و این القاب مخصوص پیامبران گذشته یعنی حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمّد بوده و به همین ترتیب در این دور نیز پیامبر جدید و رسول الهی به نام خاص ملقّب شده و بدان مشهور گشت و آن لقب باب بود که مخصوص حضرت اعلی است و از این منظر بوده که در ابتدای ظهور، خود را باب معرّفی فرمود یعنی پیامبر جدید الهی. چنا‌چه فرموده‌اند:

«همچنین در نزد ظهور بیان که شمس حقیقت در این کور به اسم بابیّت مشرق» (بیان فارسی باب ششم از واحد هفتم)

ناگفته نماند که مفاهیم دیگری نیز برای معنی باب در آثار آن حضرت ذکر شده مانند: باب من یظهره الله یا کاف مستدیره و یا اسم اعظم خداوند و یا امر مستور و یا رکن مخزون که از توضیح آنان صرف نظر شد.

چهارم: آیا ادّعاهای متفاوت با حقایق اسلامی ارتباطی دارد؟

1- اصول دین و ارتباط آن با دعاوی متفاوته

اصول دین در آئین اسلام در سه اصل خلاصه شده بود. اصل اول توحید، اصل دوم نبوّت و اصل سوم معاد. شیعیان دو اصل دیگر به نام عدل و امامت را بدان اضافه کرده و تعداد آن در مذهب تشیّع به پنج اصل رسید. یعنی توحید، نبوّت، معاد،عدل و امامت. ولی شیخ احمد احسائی یک اصل دیگر به نام رکن رابع یا شیعه کامل یا بابیّت را بدان افزود و اصل عدل و معاد را از آن حذف کرد و اصول دین در مکتب شیخیّه عبارت از: اصل توحید، نبوّت، ولایت و بابیّت شد. حضرت باب با توجّه به حدیثی از حضرت موسی کاظم (ع) که راهبی از ایشان سئوال کرد که چهار حرف موجود نزد مردمان چیست؟ آن حضرت جواب فرمودند: اولهن فلا اله الا الله وحده لا شریک له باقیاً و الثانیه محمّد رسول الله (ص) مخلصاً و الثالثه نحن اهل البیت و الرابعه شیعتنا... (کتاب اصول کافی باب مولد ابن الحسن موسی بن جعفر)

این چهار رکن را تأیید فرموده و آنرا در چهار شخصیّت در اسلام منطبق فرموده بدین ترتیب که اصل توحید اشاره به خداوند و یا مظهر امر دارد و اصل نبوّت اشاره به پیامبر و رسول اکرم و اصل امامت اشاره به ائمه اطهار و اصل بابیّت اشاره به بزرگان و علمای اصیل دین اسلام دارد واما از آنجا که در آئین حضرت باب مرجع این شخصیّت‌های روحانی یک نفس بیش نبوده؛ یعنی حضرت باب زیرا نه امامی وجود دارد و نه وصی و نه علمایی که صاحب‌نظر باشند لذا این مقامات منحصر در شخص باب شد. یعنی چهار اصل مظهرّیت، رسالت، ولایت یا امامت و شیعه کامل یا بابیّت در شخص حضرت باب خلاصه شد. یعنی اگر در دور اسلام و مذهب تشیّع چهار مرجع مورد توجه بوده؛ در آئین جدید یک مرجع مورد توجه قرار گرفت و از این جهت بود که حضرت باب مدّعی این چهار مقام، یعنی مقام بابیّت، امامت یا قائمیّت و رسالت و مظهریّت شد. یعنی مظهر امر و رسول و امام و باب در این عصر فقط حضرت باب می‌باشد.

2- آیه بسم الله الرحمن الرحیم وارتباطش با دعاوی حضرت باب.

از حضرت علی حدیثی روایت شده که فرمود هر آنچه در جهان است درقرآن است و هر آنچه در قرآن است در سورۀ فاتحه است و هر آنچه در سورۀ فاتحه است در بسم الله الرحمن الرحیم است و این حدیث مؤیّد به آیه قرآن کریم است که فرموده: «و لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» (سوره انعام آیه 59)

یعنی هیچ تر و خشکی نیست مگر آن‌که حکمش در قرآن است. طبق تفسیر حضرت باب بر آیه بسم الله الرحمن الرحیم حروف بسمله 19 حرف دارد که آنرا حروف واحد نامیده و حرف اوّل یعنی (ب) را مخصوص خود نامیده و هجده حرف باقی مانده را به حروف حی دور بیان تفسیر فرموده است و بیان فرموده که مبداء و مرجع سایر حروف حرف (ب) بوده . لذا به اعتباری واحد هم حضرت باب هست که به نام واحد بلا عدد معروف است و هم واحد معدود که نوزده حرف است و این حروف واحد را مبداء آئین بابی و احکام آن قرار داده است واز طرف دیگر بسمله چهار رکن دارد (اسم، الله، الرحمن، الرحیم) و حضرت باب این چهار رکن را به چهار اصل اعتقادی شیخیّه یعنی اصل توحید، نبوّت، ولایت و بابیّت ارتباط داده و از آنجا که مظهر بسمله در این دور شخص حضرت باب می‌باشد؛ لذا این چهار مقام نیز در نفس حضرت باب مجتمع شده است.

3- بیت الله و ارتباطش با دعاوی حضرت باب.

بیت الله و یا کعبه از چهار دیوار ساخته شده و طبق تفسیر حضرت باب این چهار دیوار اشاره به ارکان بیت توحید یعنی تسبیح، تهلیل، تحمید و تکبیر دارد و این چهار رکن اشاره به چهار اصل اعتقادی شیعه یعنی اصول دین: توحید، نبوّت، ولایت و بابیّت دارد و از طرف دیگر حضرت باب در توقیع محمّد شاه از ماکو فرموده است که «بیت الله حقیقی من هستم.» با توجه به این کلام حضرت باب همانطوری‌که بیت ظاهری دارای چهار رکن یا دیوار است بیت الله واقعی یعنی حقیقت حضرت باب نیزاز چهار اصل یا رکن یا مقام یعنی مقام مظهریّت، رسالت، ولایت و بابیّت تکون یافته است.

4- انهار اربعه و ارتباطش با دعاوی حضرت باب.

بنا به آیات قرآن کریم در جنّت یا بهشت که مقرّ دائمی مؤمنان و نیکوکاران است؛ چهار نهر به نام‌های نهر ماء غیراسن و نهر لبن لم یتغیر طعمه و نهر عسل مصفی و نهر خمر حمر جاری است و طبق تفسیر حضرت باب، جنّت کمال هر شیئ است یعنی کمال نهال اینست که ثمر و میوه دهد و جنّت انسانی کمال و بلوغ آن در این عالم است. یعنی زمانی‌که انسان به کمال خود رسید که در واقع به جنّت خود واصل شده است و از آ‌جا که پیامبران الهی کمال مطلق هستند؛ لذا این نفوس مقدّسه جنّت دنیا محسوب می‌شوند و کمال و جنّت عالم انسانی در رسیدن و یا شناختن این وجودات مقدّسه است. پس پیامبران به طور عام و حضرت باب به طور خاص جنّت نامیده می‌شود و از آنجا که قرآن فرموده در جنّت چهار نهر جاری است؛ لذا در این جنّت روحانی نیز چهار نهر در جریان است که عبارتند از: نهر مظهریّت، نهر رسالت، نهر ولایت و نهر بابیّت است و اما مراد از ماء و لبن و خمر و عسل که در جنّت جاری است آیات الهی و مناجات و تفاسیر و صور علمیّه است که از قلم حضرت باب یعنی جنّت نازل شده است و از این جهت بوده که حضرت باب این مقامات را مدّعی شدند و آثار خود را به این چهار شأن تقسیم فرمودند و بیان داشتند که آیات شأن مظهر امر است و مناجات شأن پیامبر و تفسیر شأن ائمه اطهار و صور علمیّه شأن علماء و اندیشمندان است.

پنجم: آیا ادّعاهای متفاوت در ادیان گذشته هم سابقه دارد.

حضرت ابراهیم از جمله رسولانی است که دارای مقامات متفاوت و مدّعی دعاوی مختلفه بوده‌اند. چنا‌چه حضرت ابا عبدالله (ع) فرموده است:

« ان الله تبارک و تعالی اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً و ان الله اتخذه نبیاً قبل ان یتخذه رسولاً و ان الله اتخذه رسولاً قبل ان یتخذه خلیلاً و ان الله یتخذه خلیلاً قبل ان یجعله اماماً فلما جمع له الاسماء قال انی جاعلک للناس اماماً. (کتاب اصول کافی باب طبقات انبیاء و رسل و ائمه)

یعنی: خداوند اوّل به حضرت ابراهیم مقام عبودّت بعد نبوّت بعد رسالت بعد خلیلی داد و بعد از همه اینها به او فرمود که تو را برای مردم امام قرار دادم.

و ایضاً با مطالعه قرآن کریم می‌توان با ادّعای متفاوت حضرت رسول اکرم آشنا شد.

1- مقام عبودیّت چنا‌چه در آثار اسلامی آمده. (اشهد ان محمّداً عبده)

2- مقام بابیّت حضرت عیسی (ع) با این پیام که حضرت مسیح حی و زنده است و در آینده ظاهر خواهد شد.

3- مقام دارای وحی مانند (انا بشر مثلکم یوحی الیه) سوره کهف آیه 110

4- شاهد

5- مبشّر

6- نذیر مانند (انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً ) (سوره فتح آیه 8- سوره فرقان آیه 56 سوره احزاب آیه 45 و سوره فاطر آیه 24 و سورۀ سبا آیه 28)

7- نبی مانند (یا ایها النبی جاهد الکفار. توبه آیه 73) و یا (لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین و الانصار. سورۀ توبه آیه 117)

8- رسول مانند (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل- آل عمران144)

9- ربوبیّت و اولوهیّت که افعال و صفات الهی را به خود نسبت دادند. مانند:

الف: فان تنازعتهم فی شیئ فردوه الی الله و الرسول. (نساء 59)

یعنی: اگر در چیزی اختلاف کردید به خدا و رسولش مراجعه کنید.

ب: استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم. (انفال 24)

یعنی: وقتی که خدا و رسولش شما را می‌خواند؛ اجابت کنید.

ج: یا ایها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول. (انفال 24)

یعنی: ای مردمان به خدا و رسولش خیانت نکنید.

د: و اعملوا انما غنتم من شیئ فان لله خمسه و لرسول. (انفال 41)

یعنی: ای مردمان! بدانید که خمس اموال به خدا و رسولش تعلّق دارد.

هـ : و مالکم لا تؤمنون بالله و الرسول. (حدید 8)

یعنی: ای مردمان! چرا به خدا و رسولش مؤمن نمی‌شوید.

و: یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله. (حجرات 1)

یعنی: ای مؤمنان! از خداوند و رسولش پیش نافتید.

که در همه این آیات و سایر آیات رسول با الله قرین گشته که تقدّم از رسول تقدّم از خداست و ایمان به رسول ایمان به خداست و خمس اهل بیت خمس خداست و خیانت به مال پیامبر خیانت به مال خداست و دعوت رسول دعوت خداست و مراجعه به رسول مراجعه به خداست و مکر رسول مکر خداست و ید رسول ید خداست و محاربه با رسول محاربه با خداست و قس علی ذلک که در همه اینها افعال پیامبربه خداوند نسبت داده شده است؛ حتی ظلم به پیامبر ظلم به خداست و تأسّف پیامبر، تأسّف خداست.

و خلاصه کلام آن‌که حضرت باب هر چند در اوایل ظهور با نام باب ادّعای خود را اعلان فرمود و با توجه به مطالب نوشته شده سایر مقامات را نیز مدّعی بودندبمثل استادی که گاهی خودرا مربی وزمانی معلم ووقتی دبیر معرفی می کند و این مقامات با توجه به حقایق دین اسلام مفهوم یکسانی داشته که آن حضرت برای هدایت و ارشاد مسلمین از این اصطلاحات استفاده فرمودند.
به امید آن‌که علاقه‌مندان را مفید افتد.

روز شهادت حضرت باب

در حالی که حضرت باب را به طرف حجره محل محبس می بردند جوانی دوان دوان خود را از لابلای جمعیت به ایشان را رسانید و خود را به قدوم مبارک انداخت و از حضرت باب رجا و التماس نمود که : «مرا از خود جدا نفرمایید.» و اجازه دهید که هرجا می برند همراه مبارک باشم .حضرت باب به او فرمودند: «برخیز تو با ماهستی تا فردا چه مقدر شود.» آن جوان را به همراه دو نفر دیگر از همراهان فوراً دستگیر و در همان حجره ای که هیکل اطهر و کاتب ایشان محبوس بودند حبس کردند . این جوان به نام انیس مشهور شد.

جناب انیس در هنگامی که حضرت باب در تبریز تشریف داشتند از خود آن حضرت درباره امر جدید شنید و تصمیم گرفت به دنبال هیکل مبارک به چهریق رود. شعله عشق الهی چنان در قلب انیس مشتعل و فروزان بود که تنها آرزویش قربانی شدن در راه جدید بود، اما ناپدری او از رفتار غریب پسر در اضطراب بود لذا او را در منزل محبوس و تحت مراقبت شدید قرار داد. جناب انیس هفته ها را به راز و نیاز و دعا و مناجات سپری نمود و همواره از درگاه خدا مسئلت می نمود که او را اجازه فرماید تا به محضر محبوبش نائل گردد. تا اینکه روزی درحالی که غرق در تلاوت ادعیه و راز و نیاز بود در رؤیای فوق العاده ای مشاهده نمود. حضرت اعلی را در مقابل دیدگان خویش زیارت نمود که ایستاده اند و او را صدا می نمایند، انیس خود را بر اقدام مبارک انداخت. حضرت باب به او فرمودند: « خوشحال باش ساعت موعود نزدیک است . در همین شهر تبریز عنقریب در مقابل مردم شهر مرا مصلوب خواهند ساخت و هدف گلوله های اعداء خواهم شد. جز تو کسی در این موهبت با خودم شریک نخواهم ساخت . مژده با د که تو آن روز با من جام شهادت خواهی نوشیدو اِنَّ هذا وَعدٌغَیر مکذوبُ» جناب انیس بعد از آن واقعه صبورانه منتظر رسیدن یوم موعود بود، هنگامی که بتواند به وصال محبوب خود رسد. او بالاخره به آرزوی قلبی خود نائل گردیده بود.

درآن شب سروری در طلعت اعلی بود. درنهایت بهجت و بشاشت با انیس و سه نفر دیگر از پیروان مخلص که با حضرتش محبوس بودند فرمایشات می فرمودند . از جمله فرمودند:« شکّی نیست که فردا مرا به قتل خواهند رساند. اگر از دست شماها باشد بهتر است و گواراتر . یک از شماها برخیزد و به حیات من خاتمه دهد.» هیچ کس نمی توانست تصور کند که بادست خود به حیات چنان ذات مقدّسی خاتمه دهد همگی ساکت مانده و اشک از چشمانشان جاری شد . ناگهان جناب انیس از جای خود برخاست و عرض نمود که به هر نحو که بفرمایند او امر مبارک را اطاعت می نماید. حضرت اعلی فرمودند:« همین جوان که قیام به اجابت اراده من نموده با من شهید خواهد شد و من او را اختیار نمودم تا در وصول به این تاج افتخار با من سهیم گردد.»

صبح روز بعد ، 9جولای 1950 (مطابق با 28 شعبان 1266 هـ.ق)، حضرت باب با کاتب خویش مشغول بیانات بودند که ناگهان مأموری آمد ئ مکالمه ایشان را قطع نمود. طلعت اعلی به او فرمودند: « تا من این صحبتها را که با او می داشتم تمام نکنم اگر جمیع عالم با تیر و شمشیر بر من حمله نمایند مویی از سر من کم نخواهد شد.» مأمور اهمیت بیان مبارک را درک ننمود و جوابی نداد. پس امر نمود کاتب به دنبالش روانه گردد. حضرت باب را از آنجابه منازل مجتهدین بزرگ شهر تبریز برده و آنها بدون تردید حکم قتل آن حضرت را امضاء نمودند.

در همان صبح، حضرت باب را به محوطه سرباز خانه که حدود ده هزار نفر در آنجا مجتمع شده تا شاهد اعدام هیکل اطهر باشند بدند. حضرت اعلی را به دست سامخان ارمنی فرمانده فوج سربازان سپرده تا حکم اعدام را مجری نماید. اما سامخان چنان تحت تأثیر رفتار حضرت اعلی قرار گرفته بود که رعب الهی بر قلبش وارد و در کمال ادب خدمت ایشان عرض نمود که: « من مسیحی هستم و عداوتی با شما ندارم . شما را به خدا که اگر حقی در نزد شما هست کاری بکنید که من داخل در خون شما نشوم.» حضرت اعلی فرمودند:« تو به آنچه مأموری مشغول باش . اگر نیّت تو خالص است حق تو را از این ورطه نجات خواهد داد»

سامخان به سربازان خود دستور داد تا میخهای آهنی بر دیوار کوبیدند و دو ریسمان به آن میخ بستند که با یکی طلعت اعلی را و با دیگری جناب انیس را بیاویزند . سپس سربازان در سه صف ایستادند و در هر صف دویست و پنجاه نفر و هر سه صف یکی پس از دیگری شلیک کردند . بعد از اینکه دود هفتصدو پنجاه گلوله شلیک شده فرونشست جمعیت صحنه ای را دیدند که بسختی می توانستند باور نمایند. جناب انیس را دیدند که ایستاده و اصلاً اثری از جراحت در بدنشان نیست و حضرت باب را غائب و از نظر پنهان دیدند . گلوله ها فقط طنابها را پاره کرده بودند. سپس شروع به جستجو نمودند و عاقبت ایشان را در حجراه ای که محبوس بودند جالس یافتند که لا کاتب مطالب ناتمام شده خود را بیان می دارند و فرمودند: « من صحبت خود را تمام نمودم. حال هر چه می خواهید بکنید که به مقصود خواهید رسید.»

سامخان از دیدن این امر متحیر و اجازه نداد سربازان او مجدداً شلیک نمایند بلکه آنها را برداشت و از محوطه بیرون رفت . لذا فوج دیگری برای ادامه این کار آورده شد و باردیگر حضرت باب و جناب انیس را در محوطه بیاویختند و سربازان شلیک نمودند . این بار تیرها به هدف خورده و بدن مطهّر حضرت باب و انیس را به یکدیگر مصلق نمود و فقط صورت آن دو آسیبی ندید. در حینی که سربازان بار دوم خود را برای شلیک آماده می نمودند حضرت اعلی رو به جمعیت که خیره شده بودند آخرین کلمات را بیان فرمودند:

« ای مردم اگر مرا می شناختید مثل این جوان که اَجَلّ از شماست در این سبیل قربان می شدید. روزی خواهد آمد که مرا بشناسید،ولکن در آن روز من درمیان شما نخواهم بود.»