web 2.0

۱۳۸۸-۰۹-۰۸

ایّام محرمه در تقویم بهائی

در هر سال بهائی ۹ روز به نام ایّام محرّمه وجود دارد که در آن روزها بهائیان کار اداری، مالی و تجاری را تعطیل می‌کنند. این روزها یادبود مهمترین روزها و وقایع تاریخ امر بهائی هستند که از این ایّام میتوان عید رضوان که سلطان اعیاد است را نام برد و همچنین عید نوروز که آغار گر سال جدید بهائی است.
دوستان گرامی توجه داشته باشند بجز عید نوروز، بعضی از ایام با تاریخ قمری و بعضی دیگر با تاریخ میلادی میباشند (بخاطر بشارات کتب مقدس مسلمانان و دیگر کتب سایر ادیان) ایامی که داخل پرانتز روبروی تاریخ قرمز رنگ هستند ، لحاظ میشوند.

خود این تقویم یکی از نشانه های الهی بودن این امر مقدس میباشد، از آنجا که تمامی این ایام در کتب مقدسه ادیان ابراهیمی بشارت داده شده اند با وجود تفاوت هایی که بین تقویم میلادی و تقویم قمری وجود دارد... همه نشان از قدرت خداوند دارد که نه تنها اسلام و مسیحیت و گاه نامه هایشان معجزه خداوندی هستند بلکه در این دور عظیم ، هردو اختلاف بین روزهای این دو دیانت مقدس تبدیل به نقطه ی مشترکی شده... حتی این در مورد تقویم باستانی ایران صدق میکند (تقویم خورشیدی)
و اینجاست که به مقدس بودن عدد 19 پی میبریم.شاید بسیاری از اینها برای شما که اولین بار به این تقویم برخورد میکنید عجیب باشد.
برای رفع شک خودتان میتوانید به بعضی از کتب مقدس مانند کتاب "ایقان" نازله از قلم حضرت بهاءالله و کتاب "بهاءالله،موعود کتابهای آسمانی" نازله از قلم حضرت ولی امرالله مراجعه فرمایید.


۱ فروردین (یوم محرمه) (اول فروردین، ۲۱ مارس)
عید نوروز

عید صیام یا نوروز یکی از ایام محرمه در دیانت بهائی است که حضرت باب آنرا در کتاب بیان به عنوان عید مقرر کرده اند و حضرت بهاءالله نیر در کتاب اقدس این مسئله را تائید کرده‌ اند. تقویم بهائی دارای ۳۶۵ و یا ۳۶۶ روز در سالهای کبیسه است که عید نوروز آغاز کننده سال جدید بهائی میباشد.

۱ اردیبهشت، ۱۲۴۲ (یوم محرمه) (اول اردیبهشت، ۲۱ آوریل)
اظهار امر حضرت بهاءالله در باغ رضوان بغداد عید اعظم رضوان

در ۲۱ آوریل سال ۱۸۶۳ میلادی پیش از آنکه حضرت بهاءالله را از بغداد به اسلامبول تبعید کنند ایشان در خارج شهر بغداد در باغی به نام نجیبیه رسالت روحانی خویش را به عموم همراهانشان اعلام فرمودند و گفتند موعودی هستند که حضرت باب و جکیع انبیاء پیشین به ظهورشان بشارت دادند. حضرت بهاءالله به همراه ۱۱ نفر از خانواده شان و ۲۶ نفر از مؤمنین ۱۲ روز را در باغ رضوان ماندند که اوّلین روز آن را روز اوّل عید رضوان یا عید گل مینامند و روزهای نهم و دوازدهم آن هم از ایام محرمّه میباشد، پس از ۱۲ روز ماندن در باغ نجیبیه (رضوان) آنجا را به طرف استانبول ترک میکند.این ایّام سرور انگیزترین ایّام متبرکه و تعطیلات دینی بهائی است.

۹ اردیبهشت، ۱۲۴۲ (یوم محرمه) (۹ اردیبهشت، ۲۹ آوریل)
نهم عید رضوان

در نهمین روز عید رضوان مطابق با نهم اردیبهشت ماه ۱۱ نفر از عائلهء حضرت بهاءالله و ۲۶ تن از پیروانشان به باغ نجیبیه خارج شهر بغداد در ساحل رود دجله وارد شدند و این ایام که از ۲۱ آوریل (اوّل اردیبهشت) آغاز و تا ۲ می (دوازدهم اردیبهشت) ادامه دارد سرور انگیزترین ایّام متبرکه و تعطیلات دینی بهائی است که جشن گرامیداشت ایام اظهار امر جمال مبارک است.

۱۲ اردیبهشت، ۱۲۴۲ (یوم محرمه) ( ۱۲ اردیبهشت، ۲ می)
دوازدهم عید رضوان

در عصر ۲ می سال ۱۸۶۳ میلادی پس از ۱۲ روز اقامت در باغ نجیبیه (رضوان) حضرت بهاءالله به همراه ۱۱ نفر از خانواده شان و ۲۶ نفر از مؤمنین آن مکان را به سمت اسلامبول ترک نمودند.


۲ خرداد، ۱۲۲۳ (یوم محرمه) (پنجم جمادی الاول)
اظهار امر حضرت باب
اظهار امر حضرت اعلی جل ذکره نزد باب الباب (جناب ملّاحسین) در شب چهارشنبه پنجم جمادی الاولی مطابق ۲۳ می ۱۸۴۴


۸ خرداد، ۱۲۷۱ (یوم محرمه) (10 خرداد)
صعود حضرت بهاءالله

۱۸ تیر، ۱۲۲۹ (یوم محرمه) (۲۸ شعبان)
شهادت حضرت باب در تبریز

حضرت رب اعلی و جناب انیس در زمان ناصرالدین شاه به فرمان امیرکبیر در روز ۲۸ شعبان ۱۲۶۶ برابر با ۹ ژوئیه ۱۸۵۰ و ۱۸ تیر ۱۲۲۹ در میدان سربازخانه تبریز تیرباران شدند که در این واقعه مهم تاریخی میتوان به عدم موفقیت به کشتن حضرت باب و انیس در بار اول به وسیله فوج ناصری سام‌خان ارمنی با ۷۵۰ سرباز، در ۳ صف، هر صف ۲۵۰ نفر اشاره کرد که پس از تیرباران و فرو نشستن گرد و غبار و دود باروت، دیدند که حضرت باب از نظرها غایب شده ‌اند، سام‌خان فوج خود را برداشته و برد و آقاجان بیک خمسه‌ای سرتیپ فوج خاصّه، مامور این اقدام شد که منجر به شهادت حضرت رب اعلی گردید، در این بار پس از تیرباران سینه باب و محمد علی از ضرب گلوله‌ها یکی شده بود و صورتشان اندکی آزرده شده بود.

۲۷ مهر، ۱۱۹۸ (یوم محرمه) (1 محرم)
میلاد حضرت باب در شیراز

۲۱ آبان، ۱۱۹۶ (یوم محرمه) (2 محرم)
میلاد حضرت بهاءالله در طهران

حضرت بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) شارع دیانت بهائی در تاریخ ۱۲ نوامبر ۱۸۱۷ برابر با ۲۱ آبان ۱۱۹۶ در طهران و در خانواده‌ای ثروتمند متولد شدند. پدرشان میرزا بزرگ نوری از رجال دوره فتحعلی شاه و مردی ادیب و خطاط بودند که در دربار شاه ایران منصبی عالی داشتند. با ندای حضرت باب در سال ۱۸۴۴ میلادی برابر با ۱۲۲۳ شمسی در سن ۲۷ سالگی به پیروان او پیوستند و در سال ۱۸۵۱ پس از شهادت حضرت باب ایشان را به کربلا تبعید کردند و سپس از آنجا به استانبول، ادرنه و در آخر به زندان شهر عثمانی یعنی عکا واقع در اراضی فلسطین تبعید شدند. جمال مبارک درسن ۷۵ سالگی در سال ۱۸۹۲، ۷۰ روز پس از نوروز صعود نمودند و آرامگاهشان در شهر عکا به نام روضه مبارکه قبله بهائیان عالم است.


ایام محرمه امسال (سال 1388 شمسی) به ترتیب زیر میباشد (با احتساب نوع سال):
عید صیام و عید نوروز: 30 اسفند سال 1387 ( 20 مارس میلادی )
اول عید رضوان: 31 فروردین ( 20 آپریل میلادی )
نهم عید رضوان: 8 اردیبهشت ( 28 آپریل میلادی )
بعثت حضرت اعلی: 10 اردیبهشت ( 30 آپریل میلادی )
دوازدهم عید رضوان: 11 اردیبهشت ( 1 می میلادی )
صعود حضرت بهاءالله: 7 خرداد ( 28 می )
شهادت حضرت اعلی 29 مرداد ( 20 آگوست میلادی )
تولد حضرت اعلی: 27 آذر ( 18 دسامبر میلادی )
تولد جمال قدم: 28 آذر ( 19 دسامبر میلادی )


منبع (با اصلاح و تکمیل شخصی): http://bahaical.org/calendar.aspx?ln=fa

سید یحیی دارابی (جناب وحید)

از علمای ممتاز و بنام زمان و مورد احترام مردم و دربار، عالمی متبحر و فصیح و در علم و فلسفه کم نظیر بود -- از جانب حضرت بهاءالله به" وحید عصر و فرید زمان" ملقب شد. ایشان بر معارف اسلامی و حقایق قرآن احاطه ای عمیق داشت و بمدد قوت حافظه قویش بیش از سى هزار از احاديث اسلامى را از بر داشت. بعلت همین فضل و دانش وقتی ندای حضرت باب بلند گردید محمد شاه وی را انتخاب کرد که به شیراز رود و در امر حضرت باب تحقیق بعمل آورد. محمد شاه در مکتوبی به حسین خان، حاکم فارس، در خصوص سید یحیی مینویسد: رتبه سید یحیی بسیار عالی و درجه او متعالی است، زیرا از خاندان نبوت و دارای علم و کمال و فضل و اطلاعات کامله ایست. انتهی

باری، اثر و نفوذ پیام حضرت باب در مردم ایران چنان عظیم و خطیر بود که اندکی پس از مراجعت آن حضرت از مکه تمامی مملکت از تأثیر آن بحرکت و هیجان آمده بود؛ استدلال پیروان حضرت باب و تبیین علامات ظهور و تفسیر آیات که برای مردم بیان می کردند سبب حیرت نفوس می گشت و وضیع و شریف را در پایتخت ایران و سایر نقاط آن مملکت بجستجوی و بحث وادار می نمود. حتی سلطان ایران محمد شاه نیز از استماع قیام باب و اصحاب متوجه اهمیت مطلب شد و در صدد تحقیق بر آمد. برای اینمنظور سید یحیی دارابی را که مورد اعتماد خویش بود و از دانشمندان زمان و دارای فصاحت بیان بود بشیراز فرستاد تا از حقیقت حال دعوت باب اطلاع یابد و نتیجه را بدرگاه سلطنت بنویسد. باری، شهرت سید یحیی در بین عموم باندازه ای بود و احترامش بدرجه ای که چون در مجلسی ورود می فرمود و لب بسخن می گشود احدی را یارای تکلم نبود.

شرح ملاقات وحيد با حضرت باب در شیراز از این قرار می باشد:

وقتی سید یحیی به شیراز رسید ملا شیخ علی عظیم، که از روحانیون عالم و رفقای خراسان او بود ملاقات نمود و راجع به ادعای حضرت باب از او پرسید. عظیم در جواب گفت: " باید خودت بشخصه بروی و بحضور باب مشرف شوی و این مسئله را شخصا رسیدگی و تحقیق نمائی. دوستانه نصیحت بتو میکنم در نظر داشته باش که در اثناء محاورات جنبه احترام را همیشه مراعات کنی و گرنه در آخر کار پشیمان خواهی شد".

سید دارابی در منزل جناب حاج میرزا سید علی خال بحضور مبارک مشرف شد و بر حسب سفارش ملا شیخ علی عظیم نهایت احترام را مراعات نمود. جلسه اول دو ساعت در محضر مبارک مشرف بود و سؤالاتی را که در نظر داشت یکایک بحضور مبارک عرض می کرد حضرت باب بیانات او را کاملا استماع می فرمودند و در مقابل هر سؤالی جواب مقنع مختصری از لسان مبارکش جاری می شد که سید دارابی را دچار تعجب و حیرت می کرد. متدرجا بضعف خود و قدرت باطنی حضرت باب پی برد. وقتیکه می خواست مرخص شود عرض کرد انشاءالله در جلسه دیگر بقیه سؤالات خودم را عرض خواهم کرد و بحث را بپایان خواهم برد. وقتیکه از منزل جناب خال بیرون آمد به ملاقات شیخ عظیم رفت و جریان حال را برای او نقل کرد و گفت من هر چه در قوه داشتم بمعرض عمل گذاشتم ولی آن بزرگوار با بیانی ساده و مختصر تمام سؤالات مرا جواب فرمودند و مشکلات مرا حل نمودند، چون چنین دیدم خود را در محضرش ذلیل و بیمقدار مشاهده کردم و همین مسئله سبب شد که زودتر از حضور مبارک مرخص شدم.

چون جلسه دوم سید دارابی بحضور مبارک رسید از کثرت دهشت جمیع مسائلی را که میخواست از حضرتش سؤال نماید فراموش کرد ناچار مسائلی دیگر را که مربوط به موضوع جاری نبود مطرح کرد، دید که حضرت باب در نهایت فصاحت و رعایت اختصار سؤالاتی را که فراموش کرده بود یکایک جواب می فرمایند و مسائل فراموش شده پس از استماع جواب و بیان آن حضرت یکایک یادش می آمد. بعدا برای بعضی حکایت کرده بود که از مشاهده این مطلب عجیب حالت غریبی در خود احساس کردم حس مى‌کردم که در خواب سنگينى فرو رفته‌ام و جواب هر مسئله‌ای را که از آن مسائل فراموش شده مى‌شنيدم مرا از خواب بيدار مى‌کرد -- از طرفى متعجّب بودم از طرف ديگر فکر مى‌کردم که شايد اين مطلب از راه تصادف باشد. خيلی پريشان بودم ديگر نتوانستم بنشينم بى‌اختيار برخاستم و اجازه مرخصى خواستم. پس از خروج شيخ عظيم را ديدم چون بر حال من وقوف يافت و گفتار مرا راجع بتصادف شنيد بى‌محابا ابرو در هم کشيد و گفت ايکاش آن مدرسه‌هائيکه من و تو در آنها درس خوانديم خراب مى‌شد و ايکاش من و تو هرگز بمدرسه نمى‌رفتيم تا امروز بواسطه ضعف عقل و غرور جاهلانه‌ايکه از آن مدرسه‌ها بما رسيده از فضل الهى محروم نميمانديم. بهتر آنستکه بخدا پناه ببرى و قلباً از او بخواهى تا ‌انقطاع و توجّهى بتو عطا کند و بفضل و رحمت خود ترا از اين شکّ و حيرت برهاند.

سید یحیی در خصوص ملاقات جلسه سوم چنین نقل میکند: وقتیکه بحضور مبارک رفتم تصميم گرفتم که قلباً رجا کنم از قلم مبارک تفسيرى بر سوره کوثر مرقوم فرمايند و در نظر گرفتم که اين سؤال را قلباً بخواهم و شفاهاً چيزى در اين خصوص بمحضر مبارک عرض نکنم اگر از نيّت قلبى من مطّلع شدند و تفسير مزبور را مرقوم فرمودند بطوريکه بيانات مبارکه در تفسير سوره مزبوره با ساير کتب تفسير فرق داشته باشد بى‌درنگ صحّت رسالتش را تصديق نمايم و بامر مبارک اذعان کنم وگرنه راه خود پيش گيرم و خاطر از تشويش بپردازم. چون بمحضر مبارک رسيدم خوفى عجيب و ترسى شديد سراپاى مرا فرو گرفت که سبب آنرا ندانستم با اينکه چند مرتبه بحضور مبارک مشرّف شده بودم هيچ اين حالت براى من دست نداده بود ولی اين مرتبه سرتاپا مي لرزيدم بطورى ‌که نمى‌توانستم بايستم. حضرت باب چون مرا بآن حالت ديدند از جاى خود برخاستند دست مرا گرفتند و پهلوى خود نشانده فرمودند: هرچه مى‌خواهى بخواه هرچه دلت مى‌خواهد بپرس تا جواب بدهم. من مثل طفلی که قادر بر تکلّم نباشد و چيزى نفهمد حيرت زده و بيحرکت نشسته بودم حضرت باب تبسّمى فرمودند و بصورت من نظر انداخته گفتند اگر سوره کوثر را براى تو تفسير کنم ديگر نخواهى گفت سحر است و بصحّت رسالت من اعتراف خواهى کرد؟

از شنيدن اين مطلب گريه شديدى بمن دست داد هرچه خواستم چيزى بگويم نشد فقط اين آيه قرآن را خواندم‌:

رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين

حضرت باب قبل از وقت عصر از جناب خال کاغذ و قلم خواستند و بتفسير سوره کوثر مشغول شدند من هيچوقت آن منظره عجيب را فراموش نمى‌کنم سيل آيات از نوک قلمش با سرعت حيرت‌آورى جارى بود با صوتى لطيف و آوازى ظريف آيات مبارکه را تغنّى مى‌فرمود يکسره تا غروب آفتاب اين حال استمرار داشت و بدون تأنّى و سکون قلم آيات نازل مى‌شد. در هنگام غروب تفسير سوره کوثر تمام شد آنگاه قلم را بر زمين گذاشته و فرمودند چاى بياورند بعد شروع بتلاوت آيات نازله نمودند و با صوت مؤثّرى مشغول تلاوت شدند. قلب من بشدّت مى‌طپيد مثل ديوانه بودم ظرافت لحن مبارک سوز و گدازى در وجود من ايجاد کرده بود که نمى‌توانم بيان کنم از بلندى مطالب و تابندگى جواهر ثمينه‌ايکه در مخزن آن آيات بود نزديک بود ديوانه شوم سه مرتبه مى‌خواستم بيهوش شوم باب گلاب بصورت من پاشيد قواى من تجديد شد و توانستم تا آخر بآياتيکه تلاوت مى‌فرمودند گوش بدهم.

پس از اينکه تلاوت تفسير کوثر تمام شد هيکل مبارک برخاستند و تشريف بردند و بجناب خال فرمودند جناب سيّد يحيى و ملاّ‌عبدالکريم قزوينى ( از کبار تلامیذ ملا عبد الکریم ایروانی، از اعاظم علمای قزوین، بود. ملاّ‌عبدالکريم قزوينى در شرف اخذ اجازه اجتهاد از ملا عبد الکریم ایروانی بود که بدلیل تحولات روحانی که برایش پیش می آید عازم کربلا میشود) مهمان شما هستند از آنها پذيرائى کنيد تا تفسير سوره کوثر را که اکنون نازل شد استنساخ کنند و بعد با کمال دقّت با اصل نسخه مقابله نمايند. حاج سيّد ‌يحيى مى‌گويد من و ملاّعبدالکريم سه شبانه روز طول کشيد تا آنرا استنساخ کرديم و مقابله نموديم مخصوصاً در باره احاديثى که در اين تفسير از قلم مبارک ذکر شده تحقيق کامل بعمل آورديم و تمام آنها را در نهايت درجه متانت يافتيم. من از مشاهده اين مطلب بدرجه اطمينان رسيدم بطورى که اگر جميع قواى عالم جمع مى‌شدند ممکن نبود ايمان و اطمينان مرا سلب کنند يا تقليل دهند.

گیلبرت رمان نویس فرانسوی در مجله آسیائی ( La Journal Asiatique ) که به سال 1873 در مارسی چاپ شده مینویسد: " ... تعجب فوق العاده پادشاه هنگامی روی داد که شنید که این مأمور عالی او که برای در هم شکستن اصول عقاید باب اعزام شده بود در سلک پیروان مخلص و جانفشان او در آمده است ...".

جناب وحيد داستان مفصّل ملاقات خود را با حضرت باب به ميرزا‌لطفعلی پيشکار شاه نوشت تا‌بحضور‌شاه تقديم کند. مى‌گويند وقتى شاه از اقبال وحيد بامر حضرت باب مطّلع شد به حاج میرزا آقاسی چنين گفته بود: بطورى ‌که اخيراً اطّلاع يافته‌ايم سيّد‌يحيى دارابى بامر باب مؤمن شده‌است اگر اين خبر درست باشد امر سید باب خالی اهمیت نیست، باید شخصا در ادعای او تحقیق کنیم. جناب وحيد نامه‌اى نيز خطاب به اهل يزد مرقوم و آنان را از حقيقت امر حضرت باب باخبر نمود -- سپس به یزد سفر نموده و پس از ورودشان به یزد، در مصلاّى صفدرخان، در حضور هزاران نفر ظهور موعود اسلام را اعلان کرد و در همان جا گروه زيادى از مستمعين بامر حضرت باب پيوستند؛ در ميان اين نفوس شخصيّت‌هاى مهمّى وجود داشتند مانند ملاّ‌محمّد رضا معروف به رضىّ‌الرّوح و سه برادرانش که بعداً در منشاد بشهادت رسيدند حاجى ملاّ‌مهدى عطرى، پدر ورقا از شهداى بنام امر‌الله، ميرزا‌جعفر يزدى ... از همراهان حضرت بهاء‌الله در سفر بغداد به عکّا و سيّد‌جعفر يزدى از علماى بنام که بهمراهى وحيد به نيريز رفت. اين رجال نامدار با جمعى ديگر از نفوس فداکار ارکان امر الهى در شهر يزد شدند و با مساعى تبليغى و اخلاص و جانفشانى خويش سبب شکوفائى امر الهى در آن مدينه گشتند.

عرفان سید یحیی بمقام حضرت باب قلبى و کامل بود؛ وى از لحظه‌اى که از حضور حضرت باب مرخص شد تا آخرين دقايق حيات پرحادثه‌اش وجود خويش را وقف خدمت بامر مبارکش نمود و با چنان شور و شوقى بانتشار امر حضرت باب قيام کرد که فى‌الحقيقه نمونه و در نهايت کمال بود. وحيد در سراسر مملکت سفر کرد و امر بديع را بطور علنى در ميان توده مردم تبليغ نمود. جناب وحيد سرانجام بدست دشمنانش از يزد اخراج شد و از آنجا به نيريز رفت و در آن محلّ با جرأت و شهامت و صبر و متانت به ابلاغ امرالله قيام نمود و عاقبت جان خويش را در سبيل اعلاى امر مولايش نثار کرد.

در مدرسه کس را نرسد دعوی توحید
منزلگه مردان موحد سر دار است


منبع نوشته: http://aeenebahai19.info/node/720

۱۳۸۸-۰۸-۲۹

حرکت خراسانی


1- از روزگاران قدیم سخن ازحضرت مهدی به میان آمده، و در احادیثی که در این زمینه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه ی طاهرین علیهم السلام رسیده است، از "رایات سود خراسان" (یعنی پرچمهای سیاه که از سوی خراسان (ایران) می آید و مردمی که با آن پرچمها حرکت می کنند)، سخن به میان آورده شده است. طبق روایات فراوانی، آنان در شمار یاران مهدی در می آیند، و او را یاری می کنند، تا حکومت جهانی عدل و داد را پی ریزد و بر سر کار آورد.


در روایتی آمده: "هر گاه دیدید که رایات سود (پرچمهای سیاه) از سوی خراسان (ایران) آمدند، خود را به آن پرچمها برسانید، اگر چه خویشتن را به روی برف بکشید، زیرا، مهدی خلیفة الله، در میان آنان است". (عقدالدرر، ص 125)


2-احمد بن حنبل به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود: "هر گاه مشاهده نمودید كه پرچم‏هاى سیاه از طرف خراسان مى‏آید به آنها ملحق شوید؛ زیرا در میان آنها خلیفه خدا مهدى است". (مسند احمد، ج 5، ص 277)


3-امام صادق علیه السلام"الا انهم انصار المهدی یوطئون له سلطانه" آگاه باشید که آنها (سپاه خراسانی) یاران حضرت مهدی هستند و زمینه جهانی او را فراهم میسازند. (غیب طوسی ص 262)


4- امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:"گویا میبینم گروهی از مشرق زمین (ایران) خروج کرده اند و حق را طلب میکنند، ولی حق را به ایشان عطا نمیکنند تا این که همگی قیام میکنند... " (الغیبیه ص 145)


5-امام باقر علیه السلام می فرمایند: "ولا یدفعونها الا الی صاحبکم قتلاهم شهدا"(سپاه خراسانی) پرچمها را جز به دست حضرت مهدی علیه السلام نمیدهند، کشته هایشان شهید است. (روزگاررهایی ص106)


6-امام صادق علیه السلام "اذا رایتم الریات اسود تفرج من خراسان فاتوها لو حبوا علی الفلج" هنگامی که پرچمهای سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید و لو با سینه خیز رفتن روی برفها. (غیب طوسی ص 262)


7-از بررسی احادیث مهدویّت معلوم می شود که سپاه جناب «سیّد خراسانی» برای ظهور حضرت بقیة الله زمینه را فراهم می کنند. (طاووس بهشتیان، ج 4، ص 177)

8- روایت شده که امام علی علیه السّلام فرمود:

"شروع کار مهدی (عج) از طرف مشرق است." (بحار الانوار، ج 52، ص 320)


9- "... پرچمهائی از جانب "خراسان" روی آور شود و به سرعت طیّ منازل کند و چند نفر از اصحاب قائم (عج) با آنان همراه خواهند بود." (خورشید مغرب، ص 320)

10-حضرت محمد "به زودی بعد از من ، اهل بیتم در شهرها و سرزمینها آواره و پراکنده خواهند شد تا آنکه پرچم های سیاه از مشرق(ایران) به اهتزار در آید... آنها پرچمهای هدایتند و آن را به دست مردی از اهل بیتم که همنام من است، میسپارند.(الملاحم و الفتن ص 30 و 170)

در این موارد هم مسلمانان شکی ندارند که یاران قائم با پرچمهای سیاه از جانب خراسان حرکت خواهند کرد.

حضرت محمد در مورد علمای زمان حضرت قائم چنین میفرمایند: علماى آن ها خائن و فاسق هستند. آن ها و پيروان شان و آنان كه به سوى آن ها مى آيند و از آن ها كسب نور مى كنند، آنان كه آن ها را دوست دارند، بدترين مخلوقات روى زمين هستند . (الزام الناصب، ص 185)


فقهاى آن زمان، طبق هواى نفس خود فتوا مى دهند. ( بشارة الاسلام، ص 77 و الزام الناصب 195).


بررسی تطابق احادیث فوق با ظهور حضرت باب:

"... جناب باب الباب (ملاحسین) پس از ترک اردوگاه حاکم خراسان قصد سفر به کربلا داشت ولی در آن هنگام لوحی از جانب حضرت اعلی بوی رسید و باعث تغییر این تصمیم گردید. در این لوح حضرت اعلی لقب جدید "سید علی" باو عنایت فرموده و عمامه سبز رنگ خود را نیز به ضمیمه آن لوح برای وی فرستاده و دستور داده بودند که با علم سیاهرنگی بجانب مازندران حرکت کرده و جناب قدوس را کمک و معاوت نماید.

در مسیر بین خراسان و مازندران سایر بابی هایی که در بدشت حضور داشتند به جناب باب الباب پیوستند و هر قدر پیش میرفتند عده کسانی که به علم سیاهرنگ ملحق میشدند بیشتر میشد..."

(برگرفته از کتاب بهاالله شمس اثر حقیقت حسن موقر باليوزى ص 67)



ماخذ: سایت ساغر (www.saqar.info)

قائم،همانند حضرت محمد (ص)، با دین و کتاب و امری جدید می آید


در احادیث بسیاری این مسئله ذکر شده است که قائم با دین و کتاب جدید ظاهر می شود. حتی در حدیثی از حضرت امام صادق آمده است که قائم با دین و کتاب و امر جدید می آید همانطوری که حضرت محمد در بدو اسلام بود.

تمامی این احادیث دلالت بر آن دارد که قائم با دین و کتاب جدید ظاهر می شود. حضرت باب، با دین و کتابی جدید برای هدایت مردم ظاهر شدند اما متاسفانه جهل علمای اسلامی - حتی نسبت به معارف اسلامی - و سوء برداشت ایشان از آثار حضرت باب موجب شد که آن قائم موعودی را که سالها در انتظارش بودند و همانطور که در اخادیث ذکر شده است را در آذرباییجان به شهادت برسانند.

ذیلا بعضی از این احادیث ذکر می گردد:

1- امام صادق علیه السلام فرمود:" هنگامی که قائم (عج) خروج می کند، فرمان نو، کتاب نو و روشی نو و قضاوت نو می آورد». (حضرت مهدی عج، فروغ ص 111)
((در این حدیث به صراحت تمام بیان شده قائم با کتابی جدید می آید و به روش و فرمانی نو قضاوت میکند.))

2- در کتاب «ذخیرةالالباب»، «غیب» از نامهای حضرت قائم (عج) شمرده شده که در قرآن هم مذکور است و امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه شریفه:

"ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یُؤْمِنونَ بِالْغَیْبِ (بقره/2و3)

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است * (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب ایمان می آورند"
فرمود: متّقین شیعیان علی بن ابی طالب هستند و امّا غیب، پس او غائب است و شاهد بر این قول خداوند که می فرماید:

"یَقولونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إنَّما الْغَیْبُ لِلّه فَانْتَظِروا إنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ (یونس/20)

"و می گویند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیتی از پروردگارش. پس بگو نیست غیب مگر خدای را پس منتظر باشد به درستی که من با شما از منتظرانم"
یعنی برای آمدن آن غیب، از آیات خداوندی است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم،ص 82)

((در این آیه 2 مورد حائز بیشترین اهمیت هستند اولین نکته عنوان شدن کلمه ذلک است که اشاره به دور میکند که میگویند آن کتاب مایه هدایت پرهیزکاران است و دومین مورد اشاره به قائم است که آیاتی از خداوند برای او نازل میشود پس قائم باید برای آیاتی که نازل میشود کتابی داشته باشد در نتیجه به راحتی معنی ذلک مشخص میشود))

3- یکی از القاب حضرت مهدی علیه السلام صاحب الامر است .

4- كعب الاحبار مى گويد: «مهدى قائم(عليه السلام) كه از نسل على بن ابى طالب(عليهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شكل و سيما، هيبت وشكوه چون عيسى بن مريم(عليه السلام) است. خداى تعالى آنچه به پيامبران داده، به او نيز با اضافات بيشترى خواهد داد»( بحار الانوار ج 52 ص 226 ،و غيبت نعمانى ص 146)

((این حدیث نسبت به احادیث قبل مطلب را کاملا روشن و واضح بیان میکند که آنچه به پیامبران قبل داده شده به قائم بیشتر داده خواهد شد.در این حدیث اولا مشخص میشود قائم از پیامبران قبل برتر و بالاتر است و ثانیا میتواند غیر از مقام امامت دارای مقام نبوت باشد زیرا زمانی قائم میتواند برتر از پیامبران قبل باشد که مانند آنها دارای شریعت، کتاب و نفوذ کلام باشد و همچنین مقامی اضافه تر از آنها نیز داشته باشد.پس کاملا مشخص است قائم باید دارای شریعت و کتابی جدید باشد.((

5- ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه فرمود: «... واللَّه لكأنّى أنظر إلیه بین الركن والمقام یبایع الناس على كتاب جدید ...»؛ «به خدا سوگند! گویا نظر مى‏كنم به مهدى در بین ركن ومقام كه با مردم بر كتاب جدید بیعت مى‏كند...»(بحارالأنوار ج 52 ص 294 (

((در این حدیث امام صادق بیان میکنند قائم با مردم بر کتابی جدید بیعت میکنند یعنی باید کتابی غیر از کتب قبل و قرآن باشد تا معنی جدید در این آیه مشخص شود))

6- امام باقر (ع) فرمود: «إذا قام قآئم آل محمّد ضرب فساطیط ویعلم الناس القرآن على ما أنزل اللَّه عزّوجلّ فأصعب ما یكون على من حفظه الیوم، لأنّه یخالف فیه التألیف»؛ «هنگامى كه قائم آل محمّد قیام كند خیمه‏هایى برپا مى‏شود ومردم قرآن را آن گونه كه خداوند عزّوجلّ نازل كرده فرا مى‏گیرند، واین امر براى كسانى كه قرآن را امروز حفظ كرده‏اند بسیار دشوار خواهد بود؛ زیرا با آنچه كه الفت داشته واز قرآن مأنوس بوده‏اند مخالفت ومغایرت دارد.»(ارشاد مفید ص 344)

((در این حدیث هم 2 نکته حائز اهمیت است اولا کتابی که بوسیله قائم آورده میشود میتواند خود قرآن یا مانند قرآن باشد پس یعنی عربی است و ثانیا چون در قسمت بعد عنوان شده با آنچه که افراد در حال حاضر آنرا حفظ کرده اند مغایرت دارد پس معلوم میشود کتابی جدید است که با آیات قرآن فرق میکند و یعنی قرآن نیست))

7- امام باقر (ع) «...هر گاه مهدى خروج كند به امر جدید وكتاب جدید وسنت جدید... قیام خواهد كرد». (بحارالأنوار، ج 52، ص 230)

8- امام باقر (ع): «...هر گاه قائم آل محمّد خروج كند به سنت جدید وقضاوت جدید قیام خواهد نمود».( بحارالأنوار، ج 52 ,ص 348)

((در این 2 حدیث هم مطالب واضح و آشکار است که قائم با امری جدید و کتابی جدید ظاهر میشود))

9- امام باقر (ع) فرمود: «صاحب امر، مهدى نامیده شده به جهت آنكه تورات وسایر كتاب‏هاى آسمانى را از غارى كه در انطاكیه واقع شده خارج مى‏كند وبین اهل تورات به تورات واهل انجیل به انجیل واهل زبور به زبور واهل قرآن به قرآن حكم خواهد كرد»( الغیبة، نعمانى، ص 125)

((در این حدیث هم بیان شده قائم با هر امت بر اساس کتب خودشان حکم و قضاوت میکند و در اینجا مشخص میشود قائم فردی بیطرف است که میتواند براساس کتب ادیان قبل بر آنها حکم کند و همچنین اگر قرار بود خود مروج شریعت اسلام باشد در این حدیث امام باقر میتوانستند به جای اهل قرآن به هم کیشان خود اشاره کند که در این صورت معلوم میشد قائم مروج اسلام است ولی وقتی بیان میشود اهل قرآن پس باید قائم دین دیگری داشته باشد که بیطرفانه بین هر قوم حکم میکند))

*************************

10- امام جعفر صادق عليه السلام:« إذا قامَ الْقائِمُ(عليه السلام) جاءَ بِاَمْر جَديد كَما دَعا رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) فى بَدْوِ الاْسْلامِ اِلى اَمْر جَديد.»( بحار الانوار ج 52 ص 338 حديث 82)« وقتى كه (حضرت) قائم عليه السلام قيام نمايد، چيز جديدى مى آورد، چنانچه در بدو اسلام رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را به سوى امر جديدى فرا مى خواندند."

((این حدیث صریح ترین و واضح ترین حدیث در بین احادیث است و کاملا مشخص میکند قائم دارای مقام نبوت میباشد و مانند حضرت محمد که در بدو اسلام مردم را به شریعت و امری جدید دعوت میکرد قائم نیز همین کار را میکند))

*************************

11- ابن عباس در حدیثى از رسول خدا (ص) نقل مى‏كند كه فرمود: «... وجعل من صلب الحسین أئمّة یقومون بأمرى ویحفظون وصیّتى التاسع منهم قآئم أهل بیتى ومهدىّ أمّتى أشبه الناس بى فى شمآئله وأقواله وأفعاله. یظهر بعد غیبة طویلة وحیرة مضلّة فیعلن أمر اللَّه ویظهر دین اللَّه جلّ وعزّ...»( (كمال‏الدین، ص 256 ؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 227) «... وازصلب حسین امامانى قرار داد كه به امر من قیام كرده و وصیت مرا حفظ خواهند نمود، نهمین از آنها قائم اهل بیت من ومهدى امت من است. او شبیه‏ترین مردم به من در شمایل واقوال وافعال است. بعد از غیبتى طولانى وحیرتى گمراه كننده ظهور خواهد كرد، آن گاه امر خدا را اعلان كرده ودین او را ظاهر خواهد نمود..."

((در این حدیث اولا مشخص میشود قائم از نسل حضرت محمد هستند یعنی سید میباشند و ثانیا مشخص میشود قائم دینی جدید را ظاهر میکند زیرا ادیان قبل که مشخص شده هستند پس باید قائم دینی را ظاهر کند که در قبل وجود نداشته و به راحتی مشخص میشود قائم با دینی جدید ظاهر میشود))

منبع نوشته

۱۳۸۸-۰۸-۲۴

شمه ای از احکام بهائی

شمه ای از تعالیم و احکام بهائی (قسمت اول)

دیانت بهائی، آموزه ها و احکامی برای تقویت بنیۀ ایمانی و ارتقائ روحانی انسان دارد که بر محور ارزش های والای انسانی و روحانی بنا شده اند. در این قسمت گزیده هایی از احکام بهائی که متضمن اخلاق، نوع دوستی و تنزیه و تقدیس و ... می باشند، انتخاب شده است.

انقطاع و استقامت:

- " دَعُوا ما عِنْدَکُمْ ثُمّ طیروُا بِقَوادِمِ الاِنْقِطاعِ فَوْقَ الاِبْداعِ، کَذلِکَ یَأمُرُکُمْ مالِکُ الاِخْتِراعِ
(مضمون: مالک ایجاد این گونه به شما امر می کند که آنچه دارید رها کنید سپس با بالهای انقطاع بر فراز جهان هستی پرواز کنید.) (کتاب اقدس، آیه 54)

- "مقصود از انقطاع، انقطاع نفس از ما سوی الله است. یعنی ارتقاء به مقامی جوید که هیچ شیئی از اشیاء از آنچه در بین سماوات و ارض مشهود است، او را از حقّ، منع ننماید... باری مقصود از انقطاع، اسراف و اتلاف اموال نبوده و نخواهد بود، بلکه توجه الی الله و توسّل به او بوده و این رتبه به هر قِسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد، اوست انقطاع و مبدأ و مُنتهای آن. " (1)

و درباره استقامت در کتاب اقدس، چنین نازل است:
" کُونُوا مَظاهِرَ الاِسْتِقامَةِ بَیْنَ البَریّةِ عَلی شَأنٍ لاتَمْنَعُکُمْ شُبُهاتُ الّذینَ کَفَرُوا بِاللهِ اِذْ ظَهَرَ بِسُلطانٍ عَظیم. (2)
(مضمون: بین مردم، مظهر استقامت باشید، به شأنی که شبهات کافرین به خدا، شما را از ایمان به او باز ندارد.)

- "اِکلیل اعمال، استقامت است. به آن متمسّک شوید و اعظم از کلّ مقامات است، به آن ناظر باشید." (3)

- " اَوّلُ الاَمْرِ هُوَ عِرْفانُ اللهِ وَ آخِرُهُ الاِسْتِقامَةُ عَلَیْهِ، کَذلِکَ قُدِّرَ مِنْ لَدُنْ قَویٍّ قَدیر." (4) (اولین امر، عرفان خداوند است و بعد از آن استقامت بر آن. این است آنچه از جانب خداوند قوی و قدیر مقدّر شده است.)

- "به راستی می گویم آنچه الیوم، اعظم و اسبق کلّ اعمال است، استقامت بر امر بوده..." (5)

- "انسان باید مانند کوه آهنین، رزین و رصین باشد و مقاومت هر مشکلات نماید و تا چنین نگردد کار به انجام نمی رسد." (6)

- "...زیرا استقامت، شرط است و در قرآن می فرماید: اِنّ الّذیْنَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمّ اِسْتِقامُوا تَتَنَزّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ. در امری استقامت کند، مغناطیس توفیق و تأئید شود." (7)


خلوص نیّت و دوری جستن از ریا:

- "ای پسران آدم، کلمۀ طیّبه و اعمال طاهره مقدسه، به سماء عزّ احدیّه صعود نماید. جهد کنید تا اعمال، از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحتِ عزِّ قبول، درآید. چه که عنقریب، صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود، جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک، قبول ننمایند. این است آفتابِ حکمت و معانی که از افق فَمِّ مَشیّت ربّانی اشراق فرمود. طُوبیٰ لِلْمُقْبِلینَ. (8)

- "امروز هر کلمه که لِلّه به آن تکلّم شود و یا عملی که لِوَجهِ الله ظاهر گردد، هر یک به مثابهِ شمس است بین اعمال عالَم و لَدَی العَرش از سیّد اعمال محسوب و از قلم اعلی مسطور. " (9)

- "اُسّ اساس دیانت، خلوص است. یعنی شخصِ متدیّن باید که از جمیع اغراض شخصیّۀ خود گذشته بِاَیِّ وَجهٍ کانَ در خیریّت جمهور بکوشد." (10)

- "نیّت خیر، اساس اعمال خیریّه است... نیّت خیریّه نورِ محض است و از شوائب غرض و مَکر و خُدعه، مُنزّه و مقدّس. ولی ممکن که انسان به ظاهر، عمل مبروری مُجری دارد ولی مبنی بر اغراض نفسانی باشد... اما نیّت خیریِه مقدّس از این شوائب ... باری بعد از عرفان الهی و ظهور محبّت الله و حصول انجذاب وجدانی و نیّت خیریّه، اعمال مبروره تامّ و کامل است و الّا هر چند اعمال خیریّه ممدوح است، ولی بدون آنکه مستند به عرفان الهی و محبّت ربّانی و نیّت صادقه باشد، ناقص است. " (11)


خضوع و خشوع و احتراز از غرور و برتری جویی:

در کتاب اقدس آمده است:
" لَیْسَ لِاَحَدٍ اَنْ یَفْتَخِرَ عَلیٰ اَحَدٍ، کُلٌّ اَرّقاءٌ لَهُ وَ اَدِلّاءٌٌ عَلیٰ اِنّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ. اِنّهُ کٰانَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَکیما." (12)
(مضمون: هیچکس حق ندارد که بر دیگری افتخار کند. همه بندگان او هستند و دلائلی هستند بر اینکه خدایی جز او نیست.)

- "ای پسران آمال، جامۀ غرور را از تن برآرید و ثوب تکبّر از بدن بیندازید." (کلمات مکنونه فارسی، فقره 47)

- "ای ابناء غرور، به سلطنت فانیۀ ایّامی، از جبروت باقی من گذشته و خود را به اسباب زرد و سرخ می آرائید و بدین سبب افتخار می نمائید. قَسم به جمالم که جمیع را در خیمۀ یک رنگ تُراب درآورم و همۀ این رنگ های مختلفه را از میان بردارم. مگر کسانی که به رنگ من در آیند و آن تقدیس از همه رنگ ها است." (13)

- "اگر نفسی لِلّه خاضع شود از برای دوستان الهی، آن خضوع فی الحقیقه به حق راجع. چه که ناظر به ایمان اوست... همچنین اگر نفسی استکبار نماید، آن استکبار به حق راجع است. نَعوذُ بِالله مِنْ ذلِکَ یا اُولِی الاَلْبابِ." (14)

- "پاکی از آلایش، پاکی از چیزهایی است که زیان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد و آن پسندیدن گفتار و کردار خود است، اگر چه نیک باشد." (15)

- "الیوم، تسلّی عبدالبهاء، محبّت و خضوع و خشوع احبّاء است به یکدیگر، و تا حقیقت محبّت قلبیّه و نهایت محویّت و فنا و تعلّق روحانی در قلوب احبّاء به یکدیگر جلوه ننماید، البته موهبت کُبری جهان گیر نشود." (16)

- "خاضع و خاشع باشید، زیرا انسان تا خود را نیک نمی داند، بلکه خویش را عاجز می بیند و قاصر می داند، رو به ترّقی است ولی به محض اینکه خود را خوب دانست و گفت من کامل هستم، غرور و دُنُوّ حاصل نماید." (17)

- "هر نفسی از برای خویش وجودی بیند و خیال تمیز و تفرّدی، آن از آثار نِعاق است و علامتِ نفاق. باید شئون خود را فراموش کرد و در مقام فنای محض آمد و الّا ملاحظۀ وجود، عاقبت سبب شِرک گردد و بادی کفر محض. خضوع و خشوع و محو و فنا و اطاعت و انقیاد محبوب. " (18)

- "آن کس که از خود راضی است، مظهر شیطان است و آنکه راضی نیست، مظهر رحمان. خودپرست ترقی نمی کند، اما آنکه خود را ناقص می بیند، در صدد اکمال خویش بر می آید." (19)


وجوب اشتغال و کسب و کار:

در کتاب اقدس چنین نازل گشته است:
"یا اَهْلَ البَهاءِ، قَدْ وُجِبَ عَلی کُلِّ واحِدٍ مِنْکُمُ الاِشْتِغالِ باَمْرٍ مِنَ الاُمُورِ مِنَ الصّنایِعِ وَ الاِقْتِرافِ وََ اَمْثالِها وَ جَعَلْنا اِشْتِغالَکُمْ بِها نَفْسَ العِبادَةِ لِلّهِ الحَقّ. تَفَکّرُوا یا قَومِ فِی رَحْمَةِ اللهِ وَ اَلطافِهِ ثُمّ اشْکُرُوهِ فِی العَشّیِ وَ الاِشْراق." (20)
(مضمون: ای اهل بها بر هر یک از شما پرداختن به کاری از قبیل صنایع و کسب و تجارت واجب شده است و پرداختن شما را به یکی از این کارها، عین عبادت برای پروردگار قرار دادیم. ای قوم در رحمت و الطاف خداوند بیندیشید و سپس او را در هر صبح و شام سپاس گوئید.)

- " اَبْغَضُِ النّاسِ عِنْدَاللهِ مَنْ یَقْعُدُ وَ یَطْلُبُ. تَمَسّکُوا بِحَبْلِ الاَسْبابِ مُتِوَکّلینَ عَلَی اللهِ مُسَبّبِ الاَسْبابِ." (21)
(مضمون: منفورترین مردم نزد خدا کسانی هستند که می نشینند (کاری نمی کنند) و ( از دیگران یا خدا) طلب می کنند. به وسایل و اسباب تمسّک جوئید در حالی که به خداوند مسبّب الاسباب توکّل کرده اید.)

- "کلّ را به صنعت و اقتراف امر نمودیم. او را از عبادت محسوب داشتیم. در اوّل امر باید ثوب امانت را از یَدِ عطا که مقام قبول است بنوشی. چه که اوست اوّل بابِ برکت و نعمت." (22)

- "جمعی الآن در این جهانند و به ظاهر و باطن، سرگشته و پریشان و مُهمَل و معطّل و بارِ گران بر سایر ناس. به صنعتی مشغول نشوند و به کار و کسبی مألوف نگردند و خود را از آزادگان شمرند... این گونه نفوس مهمله البته مقبول نه. زیرا هر نفسی باید کار و کسب و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود و مانند علّت کابوس مُستولی گردد." (23)


خدمت به عموم بشر:

- "نُوصیکُمْ بِخِدْمَةِ الاُمَمِ وَ اِصْلاحِ الْعالَم" (24)
(شما را وصیّت می کنیم به خدمت امم و اصلاح عالم.)

- "طُوبیٰ لِمَنْ اَصْبَحَ قائِماً عَلی خِدْمَةِ الاُمَم." (25)
(خوشا به حال کسی که صبحش را آغاز کند در حالی که به خدمت امم به پا خاسته است.)

- "ان شاءالله برق شوق در بدن عالم به مثابه رگ شریان به حرکت آید و جمیع از آن حرکت که سبب و علّت اِحداث حرارت است، به حرارت محبّت الله فائز شوند تا جمیع متحداً به افق الله ناظر و به خدمتش قائم گردند و خدمتِ حق امری است که سبب اصلاح عالم است نه نزاع و جدال." (26)

- "انسان را عزّت و بزرگواری به راستی و خیرخواهی و عفّت و استقامت است نه به زخارف و ثروت. اگر نفسی موفق بر آن گردد که خدمت نمایان به عالم انسانی علی الخصوص به ایران نماید، سَروَر سروران است و عزیزترین بزرگان." (27)

- "بهائیان جان فدای جهانیان نمایند و پرستش نوع انسان کنند ولی به نصّ قاطع مأمور به آنند که در هر مملکتی که هستند به حکومت آن مملکت در نهایت صدق و امانت باشند." (28)

- "امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الارض قیام نماید." (29)


نهی از اعتراض بر عقاید دیگران:

- "باری ای سلمان، بر احبّای حق، القا کن که در کلمات احدی به دیدۀ اعتراض ملاحظه ننمایید. بلکه به دیدۀ شفقت و مرحمت مشاهده کنید. مگر آن نفوسی که الیوم در ردّالله، الواح ناریه نوشته." (30)

- "ابداً نفسی تعرّض به نفسی ننماید و بر محاربه قیام نکند. شأن اهل حق، خضوع و اخلاق حمیده بوده و خواهد بود. دنیا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبیحه شود و از مالک احدیّه بعید ماند." (31)

- "اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد... اگر شخصی از مومنین موحّدین در حین ملاقات با نفْسی از ملل اجنبیّه اظهار احتراز نماید... آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز ببیند، اقبال به حق ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الی الله بوده از آن نیز پشیمان گشته، به کلّی از شاطی بحر ایمان به بادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید..." (32)


پاکی از کینه و رشک و آز:

حضرت بهاءالله در کلمات مکنونه می فرمایند:
"ای ساذِج هوی، حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد، زیرا که لازال حریصْ محروم بوده و قانعْ محبوب و مقبول... " (33)

- "ای بنده من، دل را از غِلّ پاک کن و بی حسد به بساط قدس اَحَد بخرام." (34)

حضرت بهاءالله در لوح اصل کل الخیر می فرمایند:
"اَصْلُ الْعِزّةِ: هِیَ قَناعَةُ الْعَبْدِ بِما رُزِقَ بِهِ وَ الاِكْتِفاء بِما قُدِّرَ لَهُ." (35)

- "ای پسران دانش، چشم سَر را پلک به آن نازکی از دیدن جهان و آنچه در اوست، بی بهره نماید، دیگر پردهء آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود. بگو ای مردمان، تاریکی آز و رشک، روشنایی جان را بپوشاند، چنانکه ابر، روشنایی آفتاب را." (36)

----------------------------
یادداشت ها:
(1) امر و خلق، ج 3، صص 398-399
(2) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس، آیه 134
(3 تا 7) امر و خلق، ج 3، صص 417-420
(8) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 69
(9 و 11) امر و خلق، ج 3، صص 438 تا 439
(12) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس ، آیه 73
(13) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 74
(14 تا 19) امر و خلق، ج 3، صص 95-97
(20 و 21) حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب اقدس ، آیه 33
(22) گنجینه حدود و احکام، ص 73
(23) گنجینه حدود و احکام، صص 74-75
(24 تا 26) گنجینه حدود و احکام، ص 210
(27 و 28) گنجینه حدود و احکام، ص 289-290
(29) منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 160 شماره 117
(30) امر و خلق، ج 3، ص106
(31) گنجینه حدود و احکام، ص 392
(32) حضرت عبدالبهاء، رساله مدنیه، صص 63-64
(33) حضرت بهاءالله،کلمات مکنونه فارسی، فقره 50
(34) حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 42
(35) لوح اصل کل الخیر، ادعیه حضرت محبوب
(36) امر و خلق، ج 3، صص 168-169

برگرفته از : http://bahaiview.blogspot.com/2008/09/blog-post_28.html

صوم و روزه داری

صوم و روزه داری در دیانت بهائی

"یا قلم الاعلی، قل یا ملاء الانشاء قد کتبنا علیکم الصیام ایاماً معدودات و جعلنا النّیروز عیداً لکم بعد اکمالها کذلک اضائت شمس البیان من افق الکتاب من لدن مالک المبدأ و المأب "(کتاب اقدس، آیه 40)

(مضمون: ای قلم اعلی، بگو ای مَلَأ انشاء، ایام معدودی را به صیام (روزه داری) بر شما نوشتیم و بعد از اکمال آن، نوروز را عید برای شما قرار دادیم. چنین روشن کرده است آفتاب بیان از افق کتاب از جانب مالک مبدأ و مآب.)

حکم صوم و روزه داری، سابقه ای طولانی در ادیان دارد و پیروان هر یک به نحوی از انحاء این حکم را اجرا می کرده اند. البته شکل اجرای این حکم در ادیان سابق متفاوت بوده گاه به صورت نهی از خوردن برخی اقلام در روزهایی از سال بوده ولی روزه داری به شکل معروف و شناخته شدۀ آن، با دیانت اسلام معرفی شده است؛ که فرد روزه دار، در ایام خاصی از سال، از خوردن و آشامیدن و اعمال ناشایست از بام تا شام احتراز می جوید و وقت بیشتری را به دعا و عبادت پروردگار اختصاص می دهد.

حکم صوم (روزه) در دیانت بهائی نیز یکی از مهم ترین احکام است. بر هر بهائی مکلّفی (بعد از پانزده سال تمام)، نوزده روز، روزه داری واجب گردیده است. در ایام روزه داری، بهائیان از طلوع خورشید تا غروب آن، از خوردن و آشامیدن و ارتکاب اعمال و گفتار ناشایست و حتی داشتن افکار نالایق دوری می جویند و به انفاق به فقرا، قناعت و دستگیری از ضعفاء می پردازند. بهائیان به دعا و نیایش های مخصوص این ایّام مشغول می شوند و خانه دل را مانند بدن خود از ناپاکی و غبار کدورت پاک می کنند.

این نوزده روز به صورت ثابت، در نوزده روز پایانی سال شمسی قرار گرفته است. البته این تاریخ برابر است با آخرین ماه از سال بدیع (تقویم بهائی) که دارای نوزده ماه نوزده روزه است. ماه آخر سال بهائی، "شهر العلاء" (ماه علاء) نامیده می شود که به نام حضرت اعلی مزیّن شده است.


ایام هاء

اساس تقویم بدیع، سال شمسی است که 365 روز و 5 ساعت و تقریباً 50 دقیقه است. تقویم بدیع شامل نوزده ماه نوزده روزه است که جمعاً 361 روز می شود. چهار روز باقی مانده که در سالهای کبیسه پنج روز می گردد، به "ایّام هاء" مشهور است. حضرت باب موقع ایام هاء را در تقویم صریحاً معیّن نفرمودند. حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس آن ایام را بلافاصله قبل از شهر العلاء که ماه صیام است، قرار داده اند.

"اذا تمّت ایام الاعطاء قبل الامساک فلیدخلنّ فی الصیّام کذلک حکم مولی الانام" (آیه 43)
(مضمون: زمانی که ایام اعطاء (ایام هاء) قبل از روزهای امساک (روزه داری) به پایان رسید، پس وارد صیام می شود چنین حکم کرده مولای مردمان)

حضرت بهاءالله در بند 16 از کتاب اقدس می فرمایند: " انّا جعلناها مظاهر الهاء بین اللیالی و الایام." ( همانا آن را مظاهر (هاء) بین روزها و شب ها قرار دادیم). بنابراین ایام زائده در تقویم که به ایام هاء معروف است، امتیازش در این است که مظاهر حرف " هاء" می باشد. ارزش عددی حرف "هاء" به حساب ابجد، پنج است که با حدّ اعلای ایام زائده مطابق است. در آثار بهائی حرف "هاء" مبیّن معانی روحانی عمیق و متعددی است و از جمله رمزی از هویّت الهیه می باشد.

حضرت بهاءالله به پیروان خود امر فرموده اند که ایام هاء را با وجد و سرور به برگزاری ضیافات و انفاق به فقرا و نیازمندان اختصاص دهند. حضرت ولی امرالله می فرمایند که ایام هاء مخصوص مهمان نوازی و اعطاء هدایا و از این قبیل موارد می باشد.

ایام هاء در دیانت بهائی از جایگاه رفیع و بی بدیلی برخوردار است و ادعیه و مناجات هایی مخصوص این ایام از قلم حضرت بهاءالله نازل گردیده است که بهائیان در این ایام به تلاوت آنها می پردازند.


ماه صیام

پس از انقضای ایام هاء، نوبت به آخرین ماه از سال بهائی به عنوان شهر العلاء می رسد. ماه صیام بهائی در این ماه نوزده روزه قرار دارد. بهائیان از طلوع خورشید تا غروب آن به روزه داری می پردازند و از خوردن، نوشیدن، گفتار درشت و هر آنچه مکروه و ناپسند است، می پرهیزند.

" ای سائل، صوم عبارت از کفّ نفس است از جمیع مأکولات و مشروبات. دخان از جمله مشروبات است و انسان نباید لسان را به ظلمات فظیعه بیالاید و البهاء علیک." ( حضرت عبدالبهاء، گنجینه حدود و احکام ص 45)

مسلّم است که مقصود اصلی از روزه داری پرهیز از خوردن نیست بلکه مهم تر از آن روحانیّتی است که در این ایام مخصوصه نصیب فرد صائم می شود و تلاشی است که او برای اجتناب از اعمال و افکار و گفتار ناپسند از خود نشان می دهد. اجابت فرمان خداوند و بندگی و خدمت به هم نوع، محبّت و عدالت و صداقت است که صائم را از مواهب روزه داری و امساک خود بهره مند می سازد.

فرد روزه دار هر سحرگاه برای ذکر و ثنای حق از خواب بیدار می شود و با ادعیه و مناجات های مخصوص ایّام صیام روز خود را آغاز می کند و هنگام غروب باز با ذکر خداوند و دعا و نیایش افطار می کند. از جمله ادعیه و مناجات های مخصوص روزهای صیام، با این مطلع آغاز می شود:

"بسم الله الاقدس الابهی
یا الهی هذه ایام فرضت الصیّآم علی عبادک و به طرّزت دیباج کتاب اوامرک بین بریّتک و زیّنت صحائف احکامک لمن فی ارضک و سمائک و اختصصت کلّ ساعة منها بفضیلة لم یحط بها الّا علمک الّذی احاط الاشیاء کلّها و قدّرت لکلّ نفس منها نصیباً فی لوح قضائک و زبر تقدیرک و اختصصت کل ورقة منها بحزب من الاحزاب و قدّرت للعشّاق کأس ذکرک فی الاسحار یا ربّ الارباب..." (حضرت بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب، ص 110)

(مضمون به فارسی: به نام خداوند اقدس ابهی، ای خدای من این روزهایی است که در آن روزه و روزه داری را برای بندگانت واجب کردی و بدان وسیله چهره کتاب اوامرت را بین مردمانت زینت دادی و کتب و نوشته ها و آثار احکامت را از برای کسانی که در زمین و آسمان تو اند زینت دادی و اختصاص دادی هر ساعتی از آن را به برتری که احاطه نداشته به آن مگر دانش خودت که احاطه نموده کلّ اشیاء را. و مقدار معینی تعیین فرمودی از برای هر نفسی، از آن نصیبی در لوح قضایت و نوشتجات تقدیرت و اختصاص دادی هر ورقی از آن را به دسته ای از دستجات و گروه ها و مقدّر فرمودی از برای عاشقان جام ذکر خودت را در سحرها ای پروردگار و پرورندۀ پرورندگان...)


برخی از احکام روزه (صوم)

- روزه داری بر هر بهائی مکلّفی که بالای پانزده سال تمام دارد، واجب است.

- روزه داری، از طلوع آفتاب تا غروب آن واقع می شود.

"کفّوا انفسکم عن الاکل و الشرب من الطلوع الی الافول ایّاکم ان یمنعکم الهوی عن هذا الفضل الذّی قدّر فی الکتاب." (کتاب اقدس، آیه 47)
(نفوس خود را از خوردن و آشامیدن از طلوع تا غروب بر حذر دارید. مبادا که هوی و هوس شما را از این فضل که در کتاب مقدّر شده، منع نماید)

- شرایطی که در آن افراد از انجام این فریضه روحانی معاف شده اند، عبارتند از: بیماری، مسافرت (البته با شروط ویژه)، زنان در دوران بارداری، شیردهی و حین بروز عادت، سنّ هَرَم (سالمندان بالای هفتاد سال)، افرادی که به مشاغل شاقّه اشتغال دارند.

"لیس علی المسافر و المریض و الحامل و المرضع حرج عفی الله عنهم فضلاً من عنده انه لهوالعزیز الوهاب" (کتاب اقدس، آیه 44)
(بر مسافر و مریض و حامله و شیرده حرجی نیست. خداوند عفو کرده است آنها را فضلی از جانبش که اوست عزیز و وهّاب)

"براستی می گویم از برای صوم و صلات عندالله مقامی است عظیم و لکن در حین صحت فضلش موجود و عند تکسّر عمل به آن جایز نه این است حکم حق جل جلاله از قبل و بعد طوبی للسامعین و السامعات و العاملین و العاملات" (حضرت بهاءالله، رساله سوال و جواب، گنجینه حدود و احکام، ص 47)

"من کان فی نفسه ضعف من المرض او الهرم عفی الله عنه فضلاً من عنده انه لهوا الغفور الکریم ( کتاب اقدس، آیه 24)
(کسی که در بدنش ضعفی از بیماری و یا هَرَم (هفتاد سال به بالا) دارد، خداوند او را عفو کرده است به فضلی که از جانبش است براستی اوست بخشنده و کریم.)

" قد عفی الله عن النساء حین ما یجدن الدّم الصوم و الصلة و لهنّ ان یتوضأن و یسبحنّ خمساًو تسعین مرّة من زوال الی الزوال سبحان الله ذی الطلعة و الجمال هذا ما قدّر فی الکتاب ان انتم من العالمین (کتاب اقدس، آیه 31)
(خداوند عفو کرده است بر زنان هنگام بروز عادت (قاعدگی)، روزه و نماز را بر آن هاست که وضو بگیرند و هنگام ظهر، در تسبیح پروردگار نود و پنج مرتبه بگویند پاک و منزّه است خداوندی که صاحب طلعت و زیبایی است، این است آنچه در کتاب مقدّر شده است اگر از دانایان باشید.)

- در صورتی که ایّام محرّمه (مانند اعیاد یا روز شهادت حضرت باب) در این ماه واقع شود، روزه در آن روز واجب نیست.

" اگر عید مولود و یا مبعث در ایام صیام واقع شود حکم صیام در آن یوم مرتفع است" (حضرت بهاءالله، رساله سوال و جواب، کنجینه حدود و احکام، ص 49)

- برای تمام کسانی که به دلیلی از روزه داری معاف هستند، قناعت و ستر در این ایّام به احترام حکم الله واجب است.
حضرت بهاءالله در رساله سوال و جواب در خصوص حکم روزه کسانی که به اعمال شاقه اشتغال دارند می فرمایند: " صیام نفوس مذکوره عفو شده ولکن در آن ایام، قناعت و ستر لِاَجل احترام حکم الله و مقام صوم، اولی و اَحَبّ." (گنجینه حدود و احکام، ص 46)

عید صیام

عید صیام در دیانت بهائی مقارن با روز نوروز یعنی تحویل سال نوی شمسی است. روز نوروز برابر روز اول سال بدیع در تقویم بهائی به "یوم البهاء" مسمّا گشته است که نخستین روز از ماه "شهر البهاء" است.

حضرت بهاءالله در کتاب اقدس چنین می فرمایند:

" و جعلنا النیروز عیداً لکم (آیه 40)... طوبی لمن فاز بالیوم الوّل من شهر البهاء الذّی جعله الله لهذا الاسم الاعظم (آیه 258)... قل انّه لصدر الشهور و مبدئها و فیه تمرّ نفحة الحیات علی الممکنات طوبی لمن ادرکه بالرّوح و الرّیحان نشهد انه من الفائزین (آیه 260)

(مضمون: و نوروز را عید بر شما قرار دادیم... خوشا به حال کسی که به این روز از اول ماه بهاء فائز شد که خداوند آن روز را برای اسم اعظم خود قرار داده است... بگو همانا آن برترین ماه ها است و آغازشان و در آن رائحۀ زندگانی بر موجودات می وزد. خوشا به حال کسی که آن را به شادمانی درک کند. گواهی می دهیم که او از فائزین است.)

منبع نوشته

ایران در نظر بهائیان

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"ای اهل ایران ...متبوع و مُطاع کلّ آفاق بودید حال چگونه از عزّ قبول باز مانده در زاویۀ خمول خزیده اید. منشأ ء معارف و مبدء تمدّن جهانیان بودید اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشته اید؟"

حضرت بهاءالله میفرمایند:
"ای اصحاب ایران شما مشارق رحمت و مطالع شفقت و محبّت بوده اید و آفاق وجود به نور خرد و دانش شما منوّر و مزیّن بوده. آیا چه شده که به دست خود بر هلاکت خود و دوستان خود [بهائیان] قیام کردید؟"

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"خدا چه نعمتی به ایرانیان عنایت فرمود ولی قدر ندانستند. اگر کفران ننموده بودند دولت ایران اوّل دولت می شد."
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"ایران به پرتو بخشش خداوند مهربان ترقّی عظیم نماید و جنّة النّعیم گردد بلکه امیّد چنین است که در آینده غبطه روی زمین شود و نفحه مشکین ایران خاور و باختر را معطّر نماید."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"مستقبل ایران در نهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است زیرا موطن جمال مبارک [بهاءالله] است، جمیع اقالیم عالم توجّه و نظر احترام به ایران خواهند نمود، و به یقین بدانید چنان ترقّی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق شود و این محروم محرم آرزو و آمال و این بی بهره و نصیب فیض موفور یابد و امتیاز جوید و سرافراز گردد."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"...عنقزیب ملاحظه خواهد شد که دولت وطنی جمال مبارک [ایران] در جمیع بسیط زمین محترم ترین حکومات خواهد گشت...ایران معمور ترین بقاع عالم خواهد شد."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"هر چند ایران در بین دوَل الآن گمنام است ولی این امر عظیم [آئین بهائی] عاقبت اهل ایران را سَروَر عالم امکان نماید."

حضرت ولیّ امرالله میفرمایند:
"اهل بهاء — چه در ایران و چه در خارج آن — موطن جمال اقدس ابهی (ایران) را پرستش نمایند و در احیاء و تعزیز و ترقّی و ترویج مصالح حقیقیّۀ این سرزمین منافع و راحت بلکه جان و مال خویش را فدا و نثار کنند."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"اندکی اگر ملاحظه کنند و به حقیقت پی برند و از حمیّت جاهلیّه بگذرند و دل و جان را از تعصّب شدید رهائی بخشند ، عموم اهل ایران به شکرانه پردازند که الحمدلله این افق تاریک را آفتابی درخشنده طلوع نمود. این ایران ویران را الطاف بی پایان جلوه نمود...ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق شود....و سر افراز گردد."


حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
... خیر عموم خواهیم و ترقّی جمهور، و به عالم آداب و اخلاق ایران خدمت می کنیم، و شب و روز می کوشیم که خدا یک روح جدیدی در جسم ایران بدمد تا یک قوّه ای خارق العاده در بنیه ایرانیان جلوه نماید."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"بهاءالله، ایران را روشن نموده و در انظار عمومی عالم محترم نماید و ایران چنان ترّقی نماید که محسود و مغبوط شرق و غرب گردد. اگر این سجن و زنجیر نبود، حال ، حضرت بهاءالله بر افکار عمومی اروپ مستولی شده بود و ایران را جنّت رضوان نموده بود و ایرانیان را محترم در نزد جمیع دوَل و ملل بلکه کار بجائی رسیده بود که مرجع جمیع دوَل و ملل گشته بود. اگر بهاءالله در اروپ ظاهر شده بود ملل اروپ غنیمت می شمردند و تا بحال به سبب آزادی جهان را احاطه نموده بود."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
بمبئی - مدیر محترم جریده لامپ
ای مدیر محترم معارف پرور و خیرخواه عموم بشر. ایران وقتی بهشت برین بود و آئینی نازنین داشت، اهالی ایران سردفتر علم و عرفان بودند و دانایان ایران مربّی و معلّم نوع انسان. عزّتش پایدار بود و صیت عظمتش جهانگیر. اخلاقش فضائل عالم انسانی و اطوارش کمالات رحمانی. ولی افسوس که آن روشنائی رو به تاریکی نهاد و اهل ایران با یکدیگر در آویختند تا به طوائف دیگر آمیختند. خاک ایران جولانگاه بیگانگان شد و ملل شرق و غرب هجوم کردند و بنیان قدیم ایرانیان به تزلزل آمد و بنیاد بر افتاد. آن بهشت برین گلخن غمگین گشت و آن افق روشن به ابرهای تیره متواری شد. نشانه ای از فضائل پیشین نماند و از اوج عزّت به حضیض ذلّت افتاد. حال حضرت پروردگار نظر عنایت فرمود و شاهد موهبت آسمانی در خطّه ایران جلوه نمود، شمس حقیقت طلوع کرد و پرتو عنایت بر آن کشور انداخت و تعالیم آسمانی انتشار یافت و آئینی رحمانی به میان آمد. امید چنان است که پرتو این آفتاب خطّه ایران را فضای آسمان نماید، یعنی نفوسی تربیت شوند که مانند ستاره های روشن در اوج آن کشور بدرخشند. هر چند حال نفوس مبارکی پیدا شدند که به آئین جدید فخر قدیم گردند و شب و روز جان فشانند و در این سبیل رقص کنان به میدان فدا شتافتند وجان باختند و هر مصیبت و بلائی تحمّل نمودند. ولی افسوس که هنوز اکثر ایرانیان در خوابند و از این موهبت کبری بی خبر و بیزار صاحب خانه به درب خانه آمده ولی اهل خانه در را بربستند. آشنا را بیگانه انگاشتند و یار را اغیار دانستند که ما در این ذلّت خوشیم و در این پرشانی و بی سر و سامانی بیاسائیم و صاحب خانه را نخواهیم و آئین او را نجوئیم. از الطاف او بیزاریم و از لطف و عنایت او در کنار. این پدر مهربان بیگانه است ولو آن که در نزد جمیع ملل عالم یگانه و آوازه اش جهانگیر است و صیت بزرگواریش گوشزد غنی و فقیر. ملل سائره از اطراف جهان فوج فوج به سایۀ مبارک او در آیند و تعالیم او پذیرند و از خوان نعمت او بهره گیرند ولی ما مانند بوم در این آشیان ویران راحت و شادمانیم. آهنگ مرغ سحر نخواهیم و سایۀ همای اوج عزّت نجوئیم، ترقیّات معنویّه نخواهیم، فضائل عالم انسانی نطلبیم و گوئیم که ما توانگریم، محتاج این خوان نعمت نیستیم. گنج روان داریم زحمت دل و جان نخواهیم. افسوس هزار افسوس که امریک بیدار شد و ایران در خواب غفلت گرفتار. ولی امیّد چنان است که شعاع شمس حقیقت این ابر غفلت را متلاشی نماید و افق ایران روشنی به آفاق بخشد، یاران بیدار گردند و ایرانیان هوشیار شوند. و علیک التّحیّۀ و الثّنآء."

بیت العدل اعظم میفرمایند:(٢٦ نوامبر ٢٠٠٣)
"...حضرت مولی الوری از مردم ایران و اولیاء امور آن کشور خواست که دیدۀ بصیرت بگشایند، از تقلید نفوس متوهّمه بپرهیزند، تغییر و تحوّل اساسی در طرز تفکّر و رفتار فردی و اجتماعی را لازم شمرند، به فکر بزرگواری و عزّت خود بین ملل و طوائف عالم باشند و با وجدانی آگاه و تمسّک به خشیّةالله دست بدست هم داده احتیاجات مملکت را دریابند و منافع شخصی را فدای مصالح عامّه نمایند. امّا آن عزیزان به خوبی مستحضرند که نصایح آن مولای توانا با بی اعتنائی روبرو شد. کشور ایران که در دام استبداد فرسودۀ قاجار و پنجۀ زمامداران بی لیاقتش اسیر و گرفتار بود بیش از پیش در مرداب نادانی و انحطاط فرو رفت. سیاستمداران فاسد رشوه خوارش بر سر بهره گیری از ثروت رو بزوال کشوری که در آستانۀ ورشکستکی بود به رقابت با یکدیگر ادامه دادند. ملّتی که در گذشتۀ ایّام برخی از بزرگترین رهبران و متفکّران در تاریخ فرهنگ و تمدّن جهان چون کورش و داریوش، جلال الدّین رومی و حافظ شیرازی، ابن سینا و ذکریای رازی را در دامان خود پرورده بود قربانی اقدامات طبقۀ روحانیّون جاهل و مغرضی شد که تأمین و تداوم حقوق و امتیازات خود را در این می دید که خلق نا توان را از آنچه نشانی از ترقّی و تجدّد داشت به هراس اندازد.
پس عجب نیست که مردی سپاهی و طالب نام و نشان با استفاده از هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اوّل زمام قدرت را بدست گرفت و حکومتی مبتنی بر استبداد نظامی تشکیل داد. در نظر او و جانشینش نجات ایران از آلام بی شمارش منوط به اجرای برنامه هائی منظّم برای اشاعۀ تمدّن غرب بود. دولت جدید ملّی برای پیشبرد هدف مزبور به تأسیس مدارس و مشروعات اجتماعی و استخدام کارمندان کارآزموده و تشکیل ارتشی مجهّز اقدام نمود. سرمایه گذاری خارجی را به عنوان وسیله ای برای توسعۀ منافع چشمگیر ملّی تشوق و ترویج کرد. زنان را از قیود شدیدی که مانع از پیشرفتشان بود رهائی بخشید و امکاناتی جهت تحصیل و کسب علوم و حرف و فنون برای آنها فراهم آورد. هر چند مجلس هیچگاه صاحب قدرت و اختیارات لازمه نشد امّا امید آن بود که روزی پشتوانۀ حقیقی برای حکومتی بر اساس ر ضایت و انتخاب ملّت گردد.
اسفا که این اقدامات درد جامعه را درمانی مؤثّر نشد. با استفاده از منابع نفتی، ثروتی سرشار به میزانی ورای تصوّر بدست آمد امّا از آنجا که نظام موجود بر اساس عدالت فردی و اجتماعی استوار نبود نتیجۀ این ثروت تموّل مفرط برای اقلیّتی خود خواه و مزیّت طلب شد حال آن که اوضاع عامۀ مردم فقط اندکی بهبود یافت. خاطرات گذشته ای پرشکوه تجدید شد و نمادهای نفیس فرهنگی به جلوه در آمد تا ابتذال عمیق جامعه ای را بپوشاند که پایۀ اخلاقیش بر شنزار حرص و جاه طلبی استوار گردیده بود. در این جامعه هر گونه اعتراضی با سرکوبی شدید نیروی امنیّتی که بدون هیچ گونه نظارت قانونی عمل می نمود مواجه می شد.
در سال ١٣٥٧ شمسی مردم ایران بساط آن حکومت مستبد را بر چیدند و آن را به همراه دعاوی پوچ کاذبش به وادی فراموشی سپردند. انقلابشان دستاورد اتّحاد گروه های متعدّد امّا نیروی محرّکه اش آرمان های اسلام بود. مسئولین و اولیاء انقلاب به مردم وعده دادند که به جای لذّت جوئی عنان گسیخته وقار و نجابت معمول خواهد بود. نابرابری های شدید طبقاتی و اختلاف فاحش میان فقیر و توانگر با توسّل به روح دوستی و برادری التیام خواهد یافت. منابع طبیعی که دست پروردگار به آن اقلیم پر انوار ارزانی فرموده متعلّق به جمیع مردم ایران بوده و جهت ایجاد کار و فراهم ساختن امکانات تحصیل برای همگان صرف خواهد شد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مدّعی تساوی حقوق همۀ مردم آن کشور است وضع گردید و مقرّر شد که حکومت با وجدانی بیدار بکوشد تا ارزش های روحانی را با اصول آزادی و مردم سالاری پیوند دهد.
حال پس از گذشت قریب بیست و پنج سال باید دید که اکثر مردم ایران به چه سان از تحقّق وعده های انقلاب سخن می گویند. امروز فریاد نارضایتی و خشم جوانان و اعتراض علیه شیوع فساد، دسیسه های سیاسی، سوء رفتار با زنان و سرکوب کردن اندیشه و اندیشمندان و عدم رعایت حقوق بشر از هر گوشۀ ایران به گوش می رسد. شایان تأمّل است که استناد به مرجعیّت قرآن مجید برای توجیه سیاستهائی که به چنین اوضاعی انجامیده چه تأثیری بر افکار و روحیّۀ ملّت می گذارد...".

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"...الیوم در هر اقلیمی اگر شخصی ایرانی را تعریف و توصیف خواهند، گویند این شخص از وطن بهاءالله است، فوراً عزیز و محترم گردد. اقلاً ایرانیان باید قدر این را بدانند. از انظار جهانیان افتاده بودند و از امم متوحّشه شمرده میشدند، حال چنین عزّت پایداری یافتند و چنین تاجی از گوهر شاهوار بر سر نهادند. نعم ما قال الشّاعر:
هر که ارزان میخرد ارزان دهد گو هری طفلی بقرصی نان دهد
حق عیان چون مهر رخشان آمده حیف کاندر شهرکوران آمده
شمس حقیقت اگر در سائر اقالیم اشراق نموده بود تا بحال اشعه اش جهانگیر گشته بود زیرا آن اقلیم قدر این فضل عظیم را میدانستند، ولو مؤمن نبودند، مسرور بودند..."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"این امراض مزمنۀ ایران به بارتنگ و خاکشیر معالجه نگردد، یک قوّۀ الهیّه میخواهد که سبب ترقّی از حضیض ادنی به اوج اعلی گردد، قوّه ای که عرب وحشی بادیّۀ بی آب و گیاه را به اوج عزّت ابدیّه رساند، قوّه ای که یهودیان چند ذلیل را پطرس اعظم و یوحنّا و بولس حواری نمود و سرور جمیع فرنگستان کرد، قوّه ای که اسرائیل ضعیف ذلیل را سلطنت سلیمانی بخشید.
باری، چنین آفتاب درخشنده ای از افق ایران طلوع نمود و ایران هنوز در ظلمات اوهام. چه خوش گفته:
حق عیان چون مهر رخشان آمده حیف کاندر شهرکوران آمده
باری، شما بقدر امکان بکوشید تا سبب عزّت ابدیّه ایران و ایرانیان گردید..."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"اگر ایرانیان گوش به نصیحت می دادند البتّه محفوظ می ماندند ولی اذن صاغیه نداشتند هر چه نصیحت کردیم به قساوت قلب مقابله کردند، شعر مشهور فارسی را به خاطر آرید: گوش اگر گوش من و ناله اگر نالۀ تو. مکاتیب عبدالبهاء را که از بدایت انقلاب مفصّل مرقوم شد و به طهران ارسال گشت مطالعه نمائید. جمیع وقایع حالیه در اوقات سالفه اخبار شده است، از جمله این عبارت است:
تا دولت و ملّت مانند شهد و شیر به یکدیگر آمیخته نگردند فلاح و نجاح محال است، ایران ویران گردد و عاقبت منتهی به مداخلۀ دوَل متجاوره شود.
پس ای احبّای الهی، به جان و دل بکوشید تا در میان دولت و ملّت التیام دهید، و اگر عاجز گشتید کناره گیرید و امثال ذلک، ولی نشنیدند بلکه مست بادۀ غرور بودند که مائیم نژاد کیانیان، مائیم سلالۀ رستم دستان، بلکه نخواندند، لهذا نتیجۀ این جهالت حال حاضر شده است..."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"...ولی ملاحظه خواهید کرد که به تأئید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جان بخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید، ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کُبری در نهایت غفلت و نسیان ( گوهری طفلی به قرص نان دهد ) اما مشیّت الهیه تعلّق یافته و قوّه معنویه در ایران نبعان نموده. هذا امر محتوم و وعد غیر مکذوب..."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند: (نطق شب 19 محرم 1332 در عکا)
"...ایرانی ها میگفتند که این ایران چه خواهد شد؟ من گفتم که این تفاصیلی که الان در میان است دمار است. این اختلافات، این احزاب مختلفه، یکی دمکرات و یکی معتدل، اینها روز به روز ایران را ویران میکنند. شما قیاس کنید حالت حالیه ایران را با ده سال قبل، این اختلافات ایران را ویران کرده است، و روز به روز بیشتر میشود. میگفتند مستقبل چه نوع است؟ گفتم مستقبل ایران را به یک مَثَل از برای شما میگویم بعد خودتان قیاس کنید، این دلیل کافی و وافی است:
این مکه یک قطعه سنگستان است، وادی غیر ذی زرع، ابداً گیاهی در او نمی روید، آن صحرا صحرای شن زار است، و در نهایت گرما، قابل اینکه آباد شود نیست، از سنگستان و شن زار بی آب چه خواهد روئید؟ لکن به جهت اینکه وطن حضرت رسول بود این سنگستان، این سنگلاخ، قبلۀ آفاق شد، جمیع آفاق رو به او سجده میکنند. دیگر از این بفهمید که مستقبل ایران چه خواهد شد. این نمونه است، این سنگلاخ به جهت اینکه وطن حضرت رسول بود قبلۀ آفاق شد؛ امّا ایران که سبز و خرّم است، گُل های خوب دارد، هوایش لطیف است، مائش عذب است. از این قیاس کنید که چه خواهد شد. این میزان کافیست."

مناجات حضرت عبدالبهاء برای ایران:
هوالله
ای خدای مهربان، یاران در کشور ایران اسیر ستمکارانند و مُبتلی در دست هر جاهلی نادان. ای پروردگار، کار گنه کاران را مپسند و دست تطاول ظالمان را کوتاه فرما. نفوس را هدایت کن و بدخواهان را خوشخو فرما. ظالمان را عادل کن و لئیمان را بیدار نما. اسیران نفس و هوی را آگاه کن و مقیّد غل و بغضا را رهائی بخش، تا یارانت در مهد امن و امان آسایش یابند و از دست درندگان خلاصی جویند و به آنچه سزاوار درگاه احدیّت است قیام نمایند. توئی مقتدر و توانا و توئی عزیز و کریم و مهربان. ع ع

روز دیگر فرمودند:[حضرت عبدالبهاء]
"نوشته اند که می خواهند بعضی از سنگ های تاج ایران را بفروشند. تاج ایران عدالت است نه سنگ. اگر بتوانند بر سر این مملکت تاجی از عدل بگذارند درست است. تاج از سنگ چه ثمری دارد سنگ است. پادشاهان قدیم ایران افتخار به عدل می کردند نه به تاج سنگ. ایرانیان به جهت این که شمس حقیقت از افق ایران طالع شده باید کاری بکنند که اقلیم ایران تاج عالم بشود و آن وحدت عالم انسانی است و اتّحاد و اتّفاق عموم بشر. آفتاب به همۀ عالم روشنی می دهد لکن شدّت نفوذش در خطّ استوا است. تعالیم الهی شدّت تأثیرش در ایران باشد. ایرانیان به این فیض و فوز بیشتر از دیگران فائز شوند...ایران باید نوعی نمایند که دیگران فیض عظیم را از ظهور شمس حقیقت بیشتر برند یعنی تعالیم الهیّه در ممالک سائره بیشتر از ایران تأثیر کند زیرا مطلع شمس حقیقت است باید از ایران انوار به سائر اقطار منتشر شود. "
—از خاطرات دکتر نورالله در حیفا

حضرت عبدالبهاء میفرمایند ( 9 شوّآل 1339 حیفا):
هوالله
ای تشنۀ حقیقت: ایران ویرانست و جمیع احزاب فی الحقیقه تیشه بدست گرفته به ریشه این بنیان قدیم میزنند و ابداً ملتفت نیستند که این کلنگ بنیان کن است و این تیشه ریشه کن. هر حزبی گمان میکند که به تعمیر مشغولست. ولی در قرآن میفرماید:
یُخرّبون بُیُوتِهِم باَیْدیهِم
باری، این آوارگان بهیچ حزبی مشترک و متمایل نبوده. در آن میکوشیم که بنیۀ ایران قوّت گیرد و معلوم است قوّت بنیه ایران جز بتأسیس اخلاق الهی ممکن نه. چون تأسیس اخلاق گردد ترقی در جمیع مراتب محتوم است. هیچ ملتی بدون تعدیل اخلاق فلاح و نجاح نیابد؛ و به تحسین اخلاق علوم و فنون رواج یابد و افکار بینهایت روشن گردد، صداقت و امانت و حماست و غیرت و حمیّت بجوشد، سیاست بدرجه نهایت رسد، صنایع بدیعه رواج یابد، تجارت اتّساع جوید، شجاعت عَلَم افرازد، ملت ازبرزخی به برزخ دیگر انتقال نماید، خلق جدید شود، فتبارک الله احسَنُ الخالقین تحقّق یابد.
حجاز در بیابان ریگ زار و بی آب و علف وادی غیر ذی زرع بود، لکن بطلوع نیّر حقیقت قبلۀ آفاق شد و مَطاف عالمیان گردید. حال که نیّر اعظم از مَطلع ایران اشراق کرده ملاحظه نمائید که در آینده چه خواهد شد.
امیّدم چنانست که در تأسیس این بُنیان عظیم شما نیز از کارکنان باشید.
و علیکما البهآء الابهی. ع ع

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
...عنقریب شرق و غرب نعرۀ یا بهاء الابهی بلند کند و جمیع اقالیم کشور ایران را تقدیس نماید و جمیع امم فارسیان را تمجید کنند زیرا شمس حقیقت از آن افق درخشید و ندای الهی از آن اقلیم بلند شد. زهی عزّت جاوید از برای آن بوم و بر و زهی سعادت شدید از برای آن دیار. اگر قدر بدانند و سمند همّت در این میدان برانند. چه بسیار که دولت پایدار بدر خانه آید و در بکوبد ولی صاحب خانه از نادانی آن مهمان را براند...

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
"... پروردگار عالمیان محض فضل و احسان هیکل ایران را به خلعتی مفتخر فرموده و ایرانیان را تاجی بر سر نهاده که جواهر زواهرش بر قرون و اعصار بتابد وآن ظهور این امر بدیع است. زیرا هر امّتی و مّلتی که به نهایت انحطاط و اضمحلال مبتلا شد، تا رستخیزی عُظمی نگردد بر نخیزد، مانند مریضی که مرض مزمن یابد، بارهنگ و خاکشیر تأثیر نکند و ختمی و بنفشه دفع اندیشه ننماید. طنظور خطائی خواهد و معجون الهی شاید تا هیجان عظیم در خون حاصل گردد و بحران کافی وافی نماید. باید در تاریخ سلف تعمّق نمود. مثلاً قوم عرب چون به اسفل درکات انحطاط افتاد و به پستی و نیستی معتاد گشت و از عُلویّت هستی محروم گشت ترقیّ و نشاط به تدامیر ممتنع و محال بود. زیرا قوّۀ تدبیر ابوذر، فقیر را امیر نمی کرد و فکر و اندیشۀ انسانی عمّارِ یاسر، تمّار را کامرانی نمی داد. افکار و آراء عُقلاء، سُکان جزیرۀ العرب را به اوج عزّت ابدیّه نمی رساند و قیاصره و اکاسره را مغلوب و مقهور آن قوم بی سر و پا نمی نمود. ولی قوّت معنویّه به میان آمد. نور نبوّت درخشید. رستخیز عظیم حاصل گشت. هیجان شدید در عروق و اعصاب ظاهر شد لهذا آن قوم بلید را در ایّامی عدید از اسفل درکات ذلتّ به اوج عزّت رساند. ایران و توران مقهور شد و امپراطوری رومان مخذول و منکوب گشت. حال چنین امر عظیی به قوّۀ تدبیرممکن بود؟ لا والله. این قضیه مثل آفتاب است.

اکنون ایران نیز چنین است، به عربده و های و هوی انقلابیّون و حسن تدبیر اعتدالیّون و کفایت و درایت سیاسیّون از این انحطاط نجات نیابد، ولی ملاحظه خواهید کرد که به تأئید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جانبخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید، ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کبری در نهایت غفلت و نسیان ( گوهری، طفلی به قرص نان دهد) امّا، مشیّت الهیّه تعلّق یافته و قوّۀ معنویّه در ایران نبعان نموده. هذا امرٌ محتومٌ و وعدٌ غیر مکذوب...با وجود این احزاب متخاصمه و آراء مختلفه و مفاسد خفیّه و جمعیّتهای سریّه معلوم است که نتایج مفیده مستحیل است..."

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
چون [ نوروز ] روز مبارکی است نباید آنروز را مهمل گذاشت بی نتیجه نمود. که ثمر آنروز محصور در سرور و شادمانی ماند. در چنین یوم مبارکی باید تاسیس مشروع گردد که فوائد و منافع آن از برای ملت دائمی ماند تا در السن و تاریخ مشهور و معروف گردد که مشروع خیری در فلان روز عیدی تاسیس یافت

حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
همیشه ملّت ایران قریب پنج شش هزار سال است که این روز را فیروز شمرده اند و شکون دانسته اند و روز سعادت ملّت شمرده اند و الی یومنا این روز را تقدیس کنند و مبارک دانند

منبع نوشته

۱۳۸۸-۰۸-۱۴

آموزش نماز بهائی (قسمت دوم)

به قسمت دوم آموزش نماز بهائی خوش آمدید!

برای مطالعه ی قسمت اول اینجا کلیک کنید.


وضو


و کسی که خواست اینکه نماز بگذارد بر اوست اینکه بشوید دو دستش را و در هنگام شستن بگوید:
"إِلهيْ قَوِّ يَديْ لِتَأْخُذَ کِتابَکَ بِاسْتِقامَةٍ لا تَمْنَعُها جُنُودُ الْعالَمِ ثُمَّ احْفَظْها عَنِ التَّصَرُّفِ فيما لَمْ يَدْخُلْ فی مِلْکِها * إِنَّکَ أَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْقَدِيْرُ."

"خدای من قوت بده و قوی کن دست مرا تا بگیرد کتابت را با پایداری که باز ندارد آنها را لشکریان عالم، سپس حفظ فرما آن را از تصرف کردن در آنچه داخل نشده در مِلکِ آن {دست} بدرستیکه توئی مقتدر و قدیر."

و در هنگام شستن صورت بگوید:
"أَيْ رَبِّ وَجَّهْتُ وَجْهيْ إِلَيْکَ * نَوِّرْهُ بِأَنْوارِ وَجْهِکَ ثُمَّ احْفَظْهُ عَنِ التَّوَجُّهِ إِلی غَيْرِکَ "

"ای پروردگار من روی نمودم وجهم را بسوی تو. نورانی فرما آن را به نورهای وجهت سپس حفظ بفرما آن را از توجه بسوی غیر خودت."

صلاة صغير

"أَشْهَدُ يا إِلهيْ بِأَنَّکَ خَلَقْتَنيْ لِعِرْفانِکَ وَ عِبادَتِکَ * أَشْهَدُ فی هذَا الْحيْنِ بِعَجْزيْ وَ قُوَّتِکَ وَ ضَعْفيْ وَ اقْتِدارِکَ وَ فَقْريْ وَ غَنائِکَ * لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ المُهَيْمِنُ القَيُّومُ."

"گواهی می دهم ای معبود من بدرستیکه تو خلق فرمودی مرا برای شناسائیت و بندگیت. گواهی می‌دهم در این هنگام به ناتوانی خودم و قوت تو و ضعف خود و اقتدار تو و فقر خود و بی نیازی تو. نیست معبودی جز توی مهیمن قیوم"

صلاة وسطی
و بعد بر اوست اینکه بایستد در حاليكه روی نموده بسوی قبله و بگوید:

"شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ * لَهُ الأَمْرُ وَ الخَلْقُ * قَدْ أَظْهَرَ مَشْرِقَ الظُّهُورِ وَ مُکَلِّمَ الطُّورِ الَّذيْ بِهِ أَنارَ الأُفُقُ الأَعْلی وَ نَطَقَتْ سِدْرَةُ الْمُنْتَهی وَ ارْتَفَعَ النِّداءُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّماءِ قَدْ أَتَی المْالِکُ. اَلْمُلْکُ وَ الْمَلَکُوتُ وَ الْعِزَّةُ وَ الْجَبَرُوْتُ لِلّهِ مَوْلَی الْوَری وَ مالِکِ الْعَرْشِ وَ الثَّری"
"گواهی می دهد خداوند بدرستیکه نیست خدائی جز او. از برای اوست امر فرمودن و خلق کردن. ظاهر فرموده است محل تابش ظهور و تکلم کننده کوه طور را (ذات فریدی که با حضرت موسی علیه الثناء تکلم فرمود) که به وسیله‌ی آن روشن شد اُفُق اعلی و نطق فرمود سدره منتهی (آخرین درخت که مقصود حضرت بهاءالله جل ذکره اعلی می‌باشد) ‌و بالا رفت این ندا بین زمین و آسمان. به تحقيق آمده است مالک (جمال قدم جل ثنائه) مُلک و ملکوت و بزرگواری و جبروت از برای خدائی (که) آقای خلق و صاحب عرش و زمین است"

سپس به رکوع رود و بگوید:
"سُبْحانَکَ عَنْ ذِکْري وَ ذِکْرِ دُوني وَ وَصْفی وَ وَصْفِ مَنْ فی السَّمواتِ وَ الْأَرَضيْنَ"
" پاک و مقدسی از ذکر من و ذکر غیر من و وصف من و وصف و تعریفِ کسی که (کسانیکه) در آسمانها و زمین‌ها هستند."

سپس بايستد برای قنوت و بگوید:
"يا إِلهيْ لا تُخَيِّبْ مَنْ تَشَبَّثَ بِأَنامِلِ الرَّجاءِ بِأَذْيالِ رَحْمَتِکَ وَ فَضْلِکَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِميْنَ"
"ای معبود من محروم و ناامید مفرما کسی را که چنگ زده است با انگشتان آرزو به دامنهای رحمت تو و فضل تو ای رحم کننده ترین رحم کنندگان."

سپس بنشیند و بگوید:
"أَشْهَدُ بِوَحْدانِيَّتِکَ وَ فَرْدانِيَّتِکَ وَ بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ * قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْرَکَ وَ وَفَيْتَ بِعَهْدِکَ وَ فَتَحْتَ بابَ فَضْلِکَ عَلی مَنْ فی السَّمَواتِ وَ الْأَرَضِينَ * وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ وَ التَّکْبِيْرُ وَ الْبَهاءُ عَلی أَوْليائِکَ الَّذِيْنَ ما مَنَعَتْهُمْ شُؤُوناتُ الْخَلْقِ عَنِ الْإِقْبالِ إِلَيْکَ وَ أَنْفَقُوا ما عِنْدَهُمْ رَجاءَ ما عِنْدَکَ * إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيْمُ."
"گواهی می دهم به یکتائی و فرد و تنها بودن تو و به اینکه بدرستی تو خدائی و نیست خدائی بغیر از تو. ظاهر فرموده‌ای امرت را و وفا فرموده‌ای و اِکمال فرموده‌ای عهدت را و باز فرموده‌ای در فضلت را بر کسانیکه در آسمانها و زمینها می‌باشند. درود و تهیّت و سلام و تکبیر و نورانیت و جلال بر دوستدارانت آناننیکه منع ننمودشان و باز نداشت آنان را شأن ها و حالاتِ خلق از روی آوردنِ به تو و انفاق کردند آنچه را نزدشان بود به آرزوی آنچه نزد تو است بدرستیکه توئی غفور کریم."


صلاة کبير
"هُوَ الْمُنْزِلُ الْغَفورُ الرَّحيم"
بر نماز گذار است که بایستد در حالیکه روی می‌آورد بسوی خدا و زمانیکه ایستاد و قرار گرفت در جای خود بنگرد به طرف راست و چپ. مانند کسیکه انتظار می‌کشد رحمت پروردگارش را که رحمن رحیم است. سپس بر اوست که بگوید:
"يا إِلهَ الأَسْمآءِ وَ فاطِرَ السَّماءِ أَسْئَلُکَ بِمَطالِعِ غَيْبِکَ الْعَلِيِّ الْأَبْهی بِأَنْ تَجْعَلَ صَلاتی ناراً لِتُحْرِقَ حُجُباتِيَ الَّتی مَنَعَتْنی عَنْ مُشاهَدَةِ جَمالِکَ وَ نُوراً يَدُلُّني إِلی بَحْرِ وِصالِکَ."
"اوست نازل کنندهِ غفورِ مهربان"
"ای معبود اسمها و خالق آسمانها، از تو سوال می‌کنم به محلهای طلوع پنهانیت که شکوه‌مندترین و نورانی‌ترین است به اینکه قرار بفرمائی نمازم را آتشی تا بسوزاند پرده‌هایی که منع کرد مرا از دیدن جمال تو و نوری که مرا دلالت و راهنمائی می کند به دریای وصال تو."

سپس بالا ببرد دو دستش را از برای قنوت برای خداوند تبارک و تعالی و بگوید:
"يا مَقْصُودَ الْعالَمِ وَ مَحْبُوبَ الْاُمَمِ تَرانی مُقْبِلاً إِلَيْکَ مُنْقَطِعاً عَمَّا سِواکَ مُتَمَسِّکاً بِحَبْلِکَ الَّذي بِحَرَکَتِهِ تَحَرَّکَتِ الْمُمْکِناتُ * أَيْ رَبِّ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ * أَکُونُ حاضِراً قائِماً بَيْنَ أَياديْ مَشِيَّتِکَ وَ إِرادَتِکَ وَ ما أُرِيْدُ إِلَّا رِضَائَکَ * أَسْاَلُکَ بِبَحْرِ رَحْمَتِکَ وَ شَمْسِ فَضْلِکَ بِأَنْ تَفْعَلَ بِعَبْدِکَ ما تُحِبُّ وَ تَرْضی * وَ عِزَّتِکَ الْمُقَدَّسَةِ عَنِ الذِّکْرِ وَ الثَّناءِ کُلُّ ما يَظْهَرُ مِنْ عِنْدِکَ هُوَ مَقْصُودُ قَلْبی وَ مَحْبُوبُ فُؤآديْ * إِلهي إِلهي لا تَنْظُرْ إِلی آمالی وَ أَعْمالیْ بَلْ إِلی إِرادَتِکَ الَّتيْ أَحاطَتِ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ * وَ اسْمِکَ الْأَعْظَمِ يا مالِکَ الْأُمَمِ ما أَرَدْتُ إِلَّا ما أَرَدْتَهُ وَ لا أُحِبُّ إِلَّا ماتُحِبُّ *"
"ای مقصود عالم و محبوب امتها می‌بینی مرا در حال اقبال بسوی تو در حال انقطاع از آنچه جز تو است در حال تمسک به ریسمان تو که بحرکتِ آن بحرکت آمد ممکنات. ای پروردگار من، من بنده‌ی توام و زاده‌ی بنده تو. می‌باشم حاضر ایستاده بین دستهای مشیت و اراده تو و نمی‌خواهم مگر رضای تو را. از تو سوال می‌نمایم به دریای رحمتت و آفتاب فضلت به اینکه عمل بفرمائی برای بنده ات آنچه دوست داری و راضی میباشی و به بزرگواریت که مقدس است از ذکر و ثناء هر آنچه ظاهر میشود از نزد تو مقصود قلب من است و دوست داشته فواد و قلب من. معبود من، معبود من نظر مفرما به آرزوهای من و عملهای من بلکه به اراده و خواست خودت که احاطه فرمود آسمانها و زمین را و به اسم اعظمت ای مالک اُمتها. نمی‌خواهم مگر آنچه تو می‌خواهی آن‌ را و دوست ندارم مگر آنچه را که تو دوست داری."
سپس به سجده رود و بگوید:
"سُبْحانَکَ مِنْ أَنْ تُوْصَفَ بِوَصْفِ ما سِواکَ أَوْ تُعْرَفَ بِعِرْفانِ دُوْنِکَ. "
"پاک و مقدسی تو از اینکه وصف کرده شوی به وصف و تعریف آنچه که جز خودت باشد یا شناخته بشوی با عرفان و شناسائی غیر خودت"
سپس بایستد و بگوید:
"أَيْ رَبِّ فَاجْعَلْ صَلاتی کَوْثَرَ الْحَيَوانِ لِيَبْقی بِهِ ذاتی بِدَوامِ سَلْطَنَتِکَ وَ يَذْکُرَکَ فی کُلِّ عالَمٍ مِنْ عَوالِمِکَ."

"ای پروردگار من پس قرار بفرما نمازم را چشمه‌ی آب حیات و زندگانی تا باقی بماند بدان وسیله ذات و وجود من به دوام سلطنت خودت و تا ذکر کند تو را در هر عالمی از عالمهایت."

سپس بالا ببرد دو دستش را از برای قنوت بار دیگر و بگوید:
"يا مَنْ فی فِراقِکَ ذابَتِ الْقُلُوبُ وَ الْأَکْبادُ وَ بِنارِ حُبِّکَ اشْتَعَلَ مَنْ فِی الْبِلادِ أَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذي بِهِ سَخَّرْتَ الْآفاقَ بِأَنْ لا تَمْنَعَنيْ عَمّا عِنْدَکَ يا مالِکَ الِّرقابِ * أَيْ رَبِّ تَرَی الْغَريْبَ سَرُعَ إِلی وَطَنِهِ الْأَعْلی ظِلِّ قِبابِ عَظَمَتِکَ وَ جِوارِ رَحْمَتِکَ وَ العاصِيَ قَصَدَ بَحْرَ غُفْرانِکَ وَ الذَّليلَ بِساطَ عِزِّکَ وَ الْفَقيْرَ أُفُقَ غَنائِکَ * لَکَ الْأَمْرُ فِيما تَشاءُ * أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ الْمَحْمُوْدُ فی فِعْلِکَ وَ الْمُطاعُ فی حُکْمِکَ وَ المْخْتارُ فی أَمْرِکَ."

" ای کسي که در دوری تو ذوب شد و گداخت دلها و جگرها و به آتش دوستی و حب تو به شعله در‌آمدند کسانیکه در شهرها هستند از تو سوال می‌نمایم به اسمت که بوسیله‌ی آن به زير فرمان آوردی دنیا را با اینکه باز نداری مرا از آنچه نزد تو است ای مالک بندگان. ای پروردگار من می‌بینی این غریب را که سرعت گرفت به سوی وطن اعلای خود که سایه خیمه‌های بزرگواری تو و جوار رحمتت می باشد این گنهکار را که قصد دریای غفران و آمرزش تو را نموده و این ذلیل و خوار را که بساط بزرگواری تو را خواسته این فقیر را که افق بی نیازی تو را خواسته. امر از آن توست در آنچه بخواهی گواهی می دهم بدرستی که تو محمودی در فعلت و مورد اطاعت در حکمت و صاحب اختیار در امر خودت."

سپس بالا برد دو دستش را و تکبیر (الله ابهی) بگوید سه مرتبه، سپس خم شود برای رکوع از برای خداوند تبارک و تعالی و بگوید:
"يا إِلهيْ تَری رُوْحيْ مُهْتَزّاً فی جَوارِحيْ وَ أَرْکانی شَوْقاً لِعِبادَتِکَ وَ شَغَفاً لِذِکْرِکَ وَ ثَنائِکَ وَ يَشْهَدُ بِما شَهِدَ بِهِ لِسانُ أَمْرِکَ فی مَلَکُوتِ بَيانِکَ وَ جَبَرُوْتِ عِلْمِکَ * أَيْ رَبِّ أُحِبُّ أَنْ أَسْئَلَکَ فی هذَا الْمَقامِ کُلَّ ما عِنْدَکَ لِإِثْباتِ فَقْريْ وَ إِعْلاءِ عَطائِکَ وَ غَنائِکَ وَ إِظْهارِ عَجْزيْ وَ إِبْرازِ قُدْرَتِکَ وَ اقْتِدارِکَ."

"ای معبود من می بینی روح مرا در حالیکه به اهتزاز در آمده در اعضاء و ارکان من در حال شوق از برای بندگی تو و در حدِ اعلای شوق و محبت از برای ذکر تو و ثنایت و گواهي می‌دهد به آنچه گواهی داد به آن لسان امر تو در ملکوت بیان تو و جبروت علم تو ای پروردگار من. دوست دارم اینکه از تو سوال ‌کنم در این مقام از هر آنچه نزد تو است براي ثابت کردن فقر و نداری خودم و بالا بردن عطا و غنا و بی نیازی تو و ظاهر کردن عجز خودم و آشکار کردن قدرت و اقتدار تو."

سپس بایستد و بالا برد دو دستش را برای قنوت دیگری و بگوید:
"لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ الْعَزِيْزُ الْوَهّابُ * لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ الْحاکِمُ فی المَبْدَءِ وَ الْمَآبِ * إِلهي إِلهي عَفْوُکَ شَجَّعَني وَ رَحْمَتُکَ قَوَّتْنی وَ نِداوُکَ أَيْقَظَني وَ فَضْلُکَ أَقامَني وَ هَدانی إِلَيْکَ وَ إِلَّا ما لي وَ شَأْنی لِأَ قُوْمَ لَدی بابِ مَدْيَنِ قُرْبِکَ أَوْ أَتَوَجَّهَ إِلَی الْأَنْوارِ الْمُشْرِقَةِ مِنْ أُفُقِ سَماءِ إِرادَتِکَ * أَيْ رَبِّ تَرَی الْمِسْکينَ يَقْرَعُ بابَ فَضْلِکَ وَ الْفانِيَ يُرِيْدُ کَوْثَرَ الْبَقاءِ مِنْ أَياديْ جُوْدِکَ * لَکَ الْأَمْرُ فی کُلِّ الْأَحْوالِ يا مَوْلَی الْأَسْماءِ وَ لِيَ التَّسْليْمُ وَ الرِّضاءُ يا فاطِرَ السَّماءِ."
"نیست معبودي جز توی عزیز وهاب. نیست معبودی مگر توی حکم کننده در ابتدا و انتها. معبودِ من معبودِ من عفو تو مرا شجاع کرد و رحمت تو قوت بخشید مرا ندایت مرا بیدار کرد و فضلت بر پا داشت مرا و راهنمائیم فرمود بسوی تو و گرنه مرا و شأن مرا چه تا بایستد نزد در شهر قرب و نزدیکی تو یا روی آورد به طرف نورهای تابان از کرانه آسمان و مقام ارجمند اراده‌ی تو. ای پروردگار من می‌بینی این بیچاره را که می‌کوبد در فضلت را و این فانی را که می‌خواهد چشمه‌ی بقاء را از دستهای جودت برای تو است امر در همه‌ی احوال ای آقای اسم ها و برای من است تسلیم و رضا ای خالق آسمان ."

سپس بالا برد دو دستش را سه بار و بگوید:
"اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ کُلِّ عَظيمٍ"
"خداوند بزرگتر است از هر بزرگی."

سپس به سجده رود و بگوید:
"سُبْحانَکَ مِنْ أَنْ تَصْعَدَ إِلی سَماءِ قُرْبِکَ أَذْکارُ الْمُقَرَّبيْنَ أَوْ أَنْ تَصِلَ إِلی فِناءِ بابِکَ طُيُورُ أَفْئِدَةِ الْمُخْلِصيْنَ * أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ مُقَدَّساً عَنِ الصِّفاتِ وَ مُنَزَّهاً عَنِ الْأَسْماءِ * لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَبْهی."
"پاک و مقدسی از اینکه بالا برود به آسمان قرب و نزدیکی تو ذکرهای مقربین یا اینکه وصل شود و برسد به آستانه‌ی در تو پرندگان دلهای مخلصین. گواهی می‌دهم بدرستیکه تو مقدسی از صفات و منزهی از اسمها. نیست معبودی جز تو که بلند‌مرتبه‌ترین و پر جلال‌ترین و نورانی‌ترین می‌باشی."

سپس بنشیند و بگوید:
"أَشْهَدُ بِما شَهِدَتِ الْأَشْياءُ وَ الْمَلَأُ الْأَعْلی وَ الْجَنَّةُ الْعُلْيا وَ عَنْ وَرائِها لِسانُ الْعَظَمَةِ مِنَ الْأُفُقِ الْأَبْهی أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ وَ الَّذی ظَهَرَ إِنَّهُ هُوَ الْسِّرُّ الْمَکْنُونُ وَ الرَّمْزُ الْمَخْزُونُ الَّذي بِهِ اقْتَرَنَ الْکافُ بِرُکْنِهِ النُّونِ * أَشْهَدُ أَنَّهُ هُوَ الْمَسْطُورُ مِنَ القَلَمِ الْأَعْلی وَ الْمَذْکُورُ فی کُتُبِ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ وَ الثَّری."

"گواهی می‌دهم به آنچه گواهی دادند اشیاء و گروه عالم بالا و جنت علیا و از وراء و پشت سر آنها لسان عظمت و بزرگواری از اُفُق ابهی بدرستیکه تو خدائی هستی که نیست معبودی جز تو و کسیکه ظاهر شد بدرستیکه اوست سر مکنون و رمز مخزون که به او قرین شد کاف به رکنش نون (کُن یعنی خلق شو) گواهی می‌دهم بدرستیکه اوست نوشته شده از قلم اعلی و ذکر شده در کتابهای خداوندِ پروردگار عرش و زمین."

سپس بایستد و بگوید:
"يا إِلهَ الْوُجُودِ وَ مالِکَ الْغَيْبِ وَ الْشُّهُودِ تَری عَبَراتِی وَ زَفَراتِی وَ تَسْمَعُ ضَجِيْجِيْ وَ صَرِيْخِيْ وَ حَنِيْنَ فُؤادِيْ وَ عِزَّتِکَ اجْتِراحاتِی أَبْعَدَتْنِيْ عَنِ التَّقَرُّبِ إِلَيْکَ وَ جَريْراتِی مَنَعَتْنِی عَنِ الْوُرُودِ فِی ساحَةِ قُدْسِکَ، أَيْ رَبِّ حُبُّکَ أَضْنانِی وَ هَجْرُکَ أَهْلَکَنِيْ وَ بُعْدُکَ أَحْرَقَنِی أَسْئَلُکَ بِمَوْطِئِ قَدَمَيْکَ فِی هذا الْبَيْداءِ وَ بِلَبَّيْکَ لَبَّيْکَ أَصْفيائِکَ فِی هذا الْفَضاءِ وَ بِنَفَحاتِ وَحْيِکَ وَ نَسَماتِ فَجْرِ ظُهُورِکَ بِأَنْ تُقَدِّرَ لِيْ زِيارَةَ جَمالِکَ وَ الْعَمَلَ بِما فِی کِتابِکَ . "

"ای اله وجود و مالک پنهانی و آشكارا، می‌بینی اَشکهای مرا و آههای مرا و می‌شنوی صدای گریه‌ی مرا و فریاد مرا و ناله‌ی دل مرا و به بزرگواریت که گناهانِ من دور کرد مرا از نزدیک شدن به تو و خطاهایم باز داشت مرا از وارد شدن در فضای قدس تو. ای پروردگار من حب و دوستی تو مرا قوت بخشید و دوری تو و هجران تو مرا هلاک نمود و دور بودن از تو مرا سوزانید از تو سوال می‌نمایم به قدمگاهت در این بیابان و به لبَیک لبَیک گفتن برگزیدگانت در این فضا و ساحت و به نفحات (بو‌های خوش) وحی تو و نسیمهای فجرِ ظهورت باینکه مقدر بفرمائی برایم زیارت جمالت را و عمل به آنچه در کتابت هست."

سپس سه بار تکبیر (الله ابهی) بگوید و در رکوع بگوید:
"لَکَ الْحَمْدُ يا إِلهي بِما أَيَّدْتَني عَلی ذِکْرِکَ وَ ثَنائِکَ وَ عَرَّفْتَني مَشْرِقَ آياتِکَ وَ جَعَلْتَنی خاضِعاً لِرُبُوبِيَّتِکَ وَ خاشِعاً لِأُلُوهِيَّتِکَ وَ مُعْتَرِفاً بِما نَطَقَ بِهِ لِسانُ عَظَمَتِکَ."
"برای تو است حمد و ستایش ای معبود من بدان‌سبب که تائیدم فرمودی بر ذکر خودت و ثنای خودت و شناسانیدی به من محل تابش آیاتت را و مرا قرار فرمودی خاضع از برای پروردگاریت و خاشع از برای خداوندیت و معترف به آنچه نطق فرمود بدان زبان عظمت و بزرگواری تو."

سپس بایستد و بگوید:
"إِلهي إِلهي عِصْيانِي أَنْقَضَ ظَهْري وَ غَفْلَتي أَهْلَکَتْني * کُلَّما أَتَفَکَّرُ فی سُوْءِ عَمَليْ وَ حُسْنِ عَمَلِکَ يَذُوبُ کَبِدي وَ يَغْلِي الدَّمُ فی عُرُوقي * وَ جَمالِکَ يا مَقْصُودَ الْعالَمِ إِنَّ الْوَجْهَ يَسْتَحْيی أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَيْکَ وَ أَيادِيَ الرَّجاءِ تَخْجَلُ أَنْ تَرْتَفِعَ إِلی سَماءِ کَرَمِکَ * تَری يا إِلهی عَبَراتی تَمْنَعُني عَنِ الذِّکْرِ وَ الثَّنآءِ يا رَبَّ الْعَرْشِ وَ الثَّری * أَسْئَلُکَ بِآياتِ مَلَکُوتِکَ وَ أَسْرارِ جَبَرُوتِکَ بِأَنْ تَعْمَلَ بِأَوْليائِکَ ما يَنْبَغيْ لِجُودِکَ يا مالِکَ الْوُجُودِ وَ يَليْقُ لِفَضْلِکَ يا سُلْطانَ الْغَيْبِ وَ الشُّهُودِ."
"خدای من خدای من گناه من شکست پشت مرا و غفلت من مرا هلاک کرد هر هنگام می اندیشم در بدی عملم و نیکی عمل تو می‌گدازد جگرم و به جوشش در می‌آید خون در رگهایم و به جمالت ای مقصود عالم بدرستی رویم حیا می‌کند و خجالت می‌کشد باینکه رو به سوی تو نماید و دستهای آرزو خجالت می‌کشد از اینکه بالا برود به آسمان کرم تو می‌بینی ای معبود من اشكهاي مرا که مرا باز می‌دارد از ذکر و ثنا، ای پروردگار عرش و زمین سوال می‌کنم از تو به آیات ملکوتت و اسرار جبروتت باینکه عمل بفرمائی نسبت به دوستانت آنچه سزاوار بخشش تو است ای صاحب وجود و هستی و لایق فضل تو است ای سلطان غیب و آشكارا."

سپس سه بار الله ابهی بگوید و سجده رود و بگوید:
"لَکَ الْحَمْدُ يا إِلهَنا بِما أَنْزَلْتَ لَنا ما يُقَرِّبُنا إِلَيْکَ وَ يَرْزُقُنا کُلَّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ فی کُتُبِکَ وَ زُبُرِکَ * أَيْ رَبِّ نَسْئَلُکَ بِأَنْ تَحْفَظَنا مِنْ جُنُودِ الظُّنُونِ وَ الْأُوْهامِ * إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِيزُ العَلَّامُ."
"حمد و ستایش تو را سزاست ای معبود ما بدان‌سبب که فرو‌فرستادی برایمان آنچه را که ما را نزدیک کند به سویت و هر خیری که مرزوق دارد ما را فرو‌فرستادی در کتابهایت و نوشتجاتت ای پروردگار من از تو سوال می‌نمایم به اینکه حفظ بفرمائی ما را از لشکریان خیالات و اوهام بدرستی که توئی پروردگار بی نهایت دانا. "

سپس بالا برد سرش را و بنشیند و بگوید:
"أَشْهَدُ يا إِلهي بِمَا شَهِدَ بِهِ أَصْفِياوُکَ وَ اعْتَرَفَ بِمَا اعْتَرِفَ بِهِ أهْلُ الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلی وَ الَّذينَ طَافُوا عَرْشَکَ الْعَظيمَ * اَلْمُلْکُ وَ الْمَلَکُوتُ لَکَ يا إِلهَ الْعالَمينَ."
"گواهی می‌دهم ای معبود من به آنچه شهادت دادند به آن برگزیدگان تو و اعتراف می کنم به آنچه اعتراف کردند به آن ساکنین بهشت برین و آنانیکه طواف کردند به دور عرش عظیم تو. مُلک و ملکوت از آن تو است ای معبود عالمها."


چند نکته :
دوستان میتوانند در روزهای نخستین یادگیری،وضو و یکی از نمازها را انتخاب کرده و بر روی کاغذ با خط خوانا نوشته و روی آن را با چسب نایلونی بپوشانید تا در اثر برخورد با آب ناخوانا نشود.سپس از روی آن وضو بگیرند و نماز بخوانند تا به مرور زمان یاد بگیرند.

هرروز ذکر 95 مرتبه "الله ابهی" بر هر بهائی واجب است.برای ذکر باید وضو داشته باشید و به دوزانو بنشینید.

برای مطالعه ی کامل احکام به کتاب مقدس "اقدس" یا به کتاب تقریرات آن ویا اینکه به کتاب گنجینه حدود و احکام مراجعه فرمائید

آموزش نماز بهائی (قسمت اول)

به اولین قسمت از آموزش نماز بهائی خوش آمدید!
دراینجا نماز و عبادت را با استناد به کتب "تقریرات کتاب اقدس" و "گنجینه ی حدود و احکام" باهم بررسی کرده و برای جلوگیری از طولانی شدن این نوشته در قسمت دوم شما میتوانید متن آیات وضو ، آیات نماز و احکام قضای نماز را مشاهده فرمائید.
در امر مقدس بهائی، سه نوع نماز وجود دارد که هر فرد بهائی بنا به خواست خویش می‌تواند یکی از آنها را انتخاب کند و بجا بیاورد.هرکدام که معمول رود.
  • نماز صغیر: وقت تلاوت آن ظهرها می‌باشد(یکبار در روز)
  • نماز وسطی: روزی سه بار باید خوانده شود. از طلوع آفتاب تا ظهر و از ظهر تا غروب آفتاب و از غروب آفتاب تا ۲ ساعت از شب گذسته.
  • نماز کبیر: در ۲۴ ساعت یک‌مرتبه خوانده می‌شود. بهائیان به این نماز اعتقاد خاصی دارند. و طبق بیانات بهاالله هر وقت انسان به حالت توجه به خداوند رسید باید آن را بخواند.
دسته جمعی خواندن نماز (به جز نماز میت) در این آئین حرام است.زیرا بهائیان عبادت با خداوند را صحبتی عاشقانه میدانند و به تنهائی نیایش کردن را باعث قرب بیشتر به پروردگار میدانند.درمورد نماز میت هم خواهم نوشت.


قدم اول: هدف و فلسفه ی نماز در آئین مقدس بهائی
در رساله تقریرات کتاب اقدس میخوانیم:
" قد تکلّم لسان قدرتی فی جبروت عظمتی مخاطباً لبريّتی ان اعملوا حدودی حبّاً لجمالی."
همانا گويا شده است زبان قدرت من در جبروت من که ای اهل عالم، عمل کنيد احکام مرا برای اينکه جمال مرا دوست می داريد. در اين آيه نکتهء لطيفه ای هست و آن اين که بندگان خدا احکام و اوامر الهی را به علل متعدّده و به جهات مختلفه ای ممکن است اجرا کنند. يکی فرض می کنيم احکام الهی را عمل می کند برای اينکه خدا او را به بهشت ببرد و حيات جاودانی به او بدهد. يکی احکام الهی را عمل می کند برای اينکه خدا در بهشت به او حور و قصور و نعم باقيه بدهد. يکی به درگاه خدا دعا می کند و احکام الهی را انجام می دهد برای آنکه خدا او را در اين دنيا ثروتمند و متمول بکند و از اين قبيل چيزها. اين قبيل افکار اگر باشد،يعنی بندگان خدا احکام الهی را عمل بکنند، برای اينکه خدا در مقابل به آنها چيزی بدهد - حالا چه مال دنيا باشد چه بهشت چه حوريّه چه ساير چيزها - می فرمايند، اين شرط عبوديّت نيست. اين در حقيقت خداپرستی نيست، خودپرستی است.
چون اين شخص بهشت را دوست‌می دارد، حور و قصور را دوست می دارد، انجام و اجرایتعاليم و احکام الهی را بهانه می کند و در حقيقت به خدا می گويد که من اين را عمل می کنم، اين نماز را می خوانم، اين روزه را می گيرم، بشرط اينکه تو به من بهشت بدهی. پس اين خدا را نمی پرستد، خودش را می پرستد خداپرستی واقعی اينها نيست. در اين جا جمال مبارک می فرمايند لسان عظمت من در جبروت قدرت و توانائی من به بندگان چنين خطاب کرده است که ای بندگان، ارادت واقعی و بندگی حقيقی در درگاه من اينست که احکام مرا بدون هيچ شائبه و شبهه و بدون هيچ اميد و آرزوئی انجام بدهيد. من خالق شما هستم، من آفريدگار شما هستم، شما مخلوق و
مصنوع و بندگان من هستيد و بندگی دارای علائمی است. بنده درگاه خدا وظيفه خاصّی دارد و آن اين است که چون خدای او چنين گفته و چنين امری کرده است، او آنرا انجام بدهد، خواه خدا او را به بهشت يا به جهنّم ببرد. معامله با خدا نکند که من اين نماز را می خوانم، تو هم در عوض اينطور با من رفتار کن. اين درست نيست. می فرمايند، شما بدون اميد بهشت و بدون خوف از جهنّم بدون ساير
شئون نفسانيّه، احکام مرا عمل کنيد زيرا مرا دوست می داريد. بنده آنست که خدای خود را دوست بدارد و آنچه را که خدا فرموده عمل کند زيرا علامت دوستی واقعی، عمل به احکام الهی است.

تو بندگی چو گدايان بشرط مزد مکن که خواجه خود جهت بنده پروری داند

ما بايد امورمان را به حقّ واگذار بکنيم.
وقتی می خواهيم نماز يا حکمی از احکام الهی را انجام بدهيم، بايد بگوئيم،خدايه من بدون هيچ شائبه، هيچ آرزو، بدون هيچ توقّع نفسانی در محضر تو ايستاده ام و چون تو خدای من هستی و من بنده تو و وظيفه بنده اطاعت اوامر است، بدون چون و چرا من احکام تو راعمل می کنم و هيچ پاداشی هم از تو نمی خواهم. پاداش من فقط انجام وظيفه است و بس. من اين عمل را انجام می دهم، چون تو را دوست می دارم. اگر کسی بتواند احکام الهی را روی اين فلسفه انجام بدهد، او از بندگان مقرّب و مخلص درگاه خداست و الّا اگر قضيه حور و قصور و بهشت و جهنّم در کار بيايد، اين معامله است و خدا با کسی معامله نمی کند. می فرمايند، لسان قدرت من در جبروت عظمت من بخلق من اينطور خطاب کرد و گفت، اعمال و حدود مرا انجام بدهيد، احکام مرا عمل بکنيد، برای آنکه مرا دوست می داريد.

قدم دوم: انتخاب نماز

هنگامیکه فهمیدید هدف از نماز چیست ، به سراغ قدم دوم که همان انتخاب نوع نماز است. نماز در بین بهائیان امری است شخصی و خصوصی.پس پرسش درباره اینکه آیا کسی نماز میخواند یا خیر کار پسندیده ای نیست. شما میتوانید یکی از نمازهای زیر را برحسب خواست شخصی انتخاب کرده و بخوانید.با اینکه هیچگونه تقسیم بندی در زمینه ی نماز وجود ندارد و هرکسی خود انتخاب میکند و حفظ بودن و عمل نمودن به تنها یکی از این سه نماز کافیست ولی اکثرا به این منوال است که نماز صغیر را بیشتر کودکان و سالخوردگان میخوانند، و اکثر نوجوانان و جوانان از نماز وسطی شروع میکنند و بعدازمدتی که به رازونیاز با محبوبشان علاقمند میشوند به سراغ نماز کبیر میروند. اگر از همان ابتدا که نماز کبیر را بتوانید یاد بگیرید که چه بهتر.هرکدام را که راحت تر میدانید و میتوانید هرروز به آن عمل کنید را انتخاب کنید


قدم سوم: آمادگی برای شروع نماز و احکام
قبل از شروع خواندن نماز بهتر است با بعضی از احکام مربوط به آن آشنا شوید.شدیدا توصیه میکنم که نسبت به خواندن دو کتابی که منبع این نوشته هستند اقدام فرمائید.

سن بلوغ 15 سالگی است.هم برای دختران و هم برای پسران. در این سن نوجوان باید بدنبال تحری حقیقت برود و خود حقیقت را بیابد و در جستجوی راه حق باشد.درصورتی که نوجوان از قبل با حقانیت امر مقدس آشنا شده و قلبا به اصول دین معتقد است، نماز خواندن بر او واجب است.

اگر به حمام رفته باشید و تمام بدنتان را شسته باشید، باز باید حکم وضو را جاری دارید .در نمازهای سه گانه (وسطی) در هر نوبت از روز که نماز میخواهید بخوانید باید وضو بگیرید.اگر وقت چند نماز باهم یکی شده باشند فقط یک وضو کافیست.وضوی قبل از وقت نماز و حین وقت نماز قبول است و نیاز به تجدید نیست مگر انکه از بین رود و اگر بین وضو و نماز فاصله واقع گردد اشکالی ندارد.درصورتیکه به آب دسترسی نداشته باشید یا استعمال آن مضر باشد تنها کافیست پنج مرتبه ذکر "بسم اللّهُ الأطهر الاطهر " را بگوئید.

نماز با اینکه اوقات خاص خود را دارد ولی هروقت که انسان در خود حالت اقبال و خضوع مشاهده کرد نماز بخواند.نماز قبل از طلوع آفتاب نیز جائز است.قبله بهائیان، روضه ی مبارکه ،محل استقرار جسم مبارک حضرت بهاءالله میباشد که در اراضی مقدس ، در بهجی شمال شهر عکا در اسرائیل میباشد.

امرالله میفرمایند: "در موقع تلاوت آيات و نماز جايز بودن سر برهنگی را سؤال نموده بوديد فرمودند از منهيات محسوب نه ولی در بين اهل شرق محبوب و مستحسن نيست"

مو و پوست حیوانات حرام گوشت در این امر مقدس برخلاف اسلام مبطل نماز نیست.پوشیدن لباس پوست حیوانات نیز مانعی ندارد.

اگر کسی مبتلا به ضعف و بی قوّتی بشود و اين ضعف و بی قوّتی ناشی از مرض باشد، خداوند حکم صلات و صوم را تا وقتی که ضعف و بيماری او بر طرف بشود، به او بخشيده است. روزه را که مطلقاً بخشيده است و نماز را هم اگر حالی پيدا کرد می خواند، و اگر نخواند اشکالی ندارد چون بيمار است و خدا عفو فرموده است.

کسانیکه سنشان از هفتاد بیشتر است ، نماز بر آنها بخشیده شده است و از خواندن نماز معافند.

در هنگامیکه یکی از علامات طبیعت مانند زلزله،کسوف و... رخ میدهد ،مادامی که آفتاب گرفته است یا در جریان زلزله و طوفان خدا را با عظمتش یاد کنید و این آیه را بگویید: "العظمة للّه ربّ ما يری و ما لا يری ربّ العالمين "

خداوند از زنها در ايّام معيّنه محدوده، صوم و صلات را مرتفع کرده است که نه روزه بگيرند نه نماز بخوانند و بر زنها واجب است که در آن ايّام بجای نماز وضو بگيرند و به تسبيح حقّ بپردازند. نود و پنج مرتبه از اوّل ظهر، از زوال تا زوال يعنی بيست و چهار ساعت يک مرتبه اين ذکر را نود و پنج مرتبه بگويند: "سبحان اللّه ذی الطلعة و الجمال"
در اين ايّام که اماء الرّحمن صوم و صلات بر ايشان واجب نيست و برايشان بخشيده شده، ديگر قضا ندارد که بعداً اين نمازها را بخوانند يا روزه‏ها را بگيرند.

مطالعه ی قسمت دوم

اعتقادات بهائیان


-دین بهائی چه دینی است؟اصول پایه ی اعتقادات این مذهب به چه صورت است؟
دیانت مقدس بهائی؛ یکی از ادیان ابراهیمی است که بعد از حضرت محمد از طرف خداوند بر اهل ارض نازل شده. موعود کتب مسیحیت و اسلام در این دور عظیم ظهور کرده اند و نشانه های مخصوص خود را که مربوط به بشارات انجیل و قرآن میباشد نیز باخود دارند. بهائیان معتفدند که امام زمان مسلمین، همان سید علی محمد باب (حضرت باب) است که تاریخ تولدش در قرآن بار ها بشارت داده شده و بارها و بارها به محدود بودن دور احکام اسلامی اشاره شده است و حتی بعد از اعلام امر یکبار هم هنگامیکه در بند و در انتظار گلوله باران بودند از نظرها غیب شدند(برای مطالعه ی بیشتر درباره ی زندگی حضرت باب بزودی خواهم نوشت). متاسفانه بسیاری از مردم فکر می کنند که بهائیان خدا و پیامبران را قبول ندارند و کافر می باشند! اما باید دانست که بهائیان خداوند یکتا را خالق عالم می دانند و به پیامبران الهی اعتقاد تام و راسخ دارند و همه ی آنها را همانند حضرت موسی، زرتشت، عیسی و محمد را پیامبران الهی می دانند که خداوند ایشان را برای هدایت جامعه ی بشری فرستاده است.
در این دین پایه ی تمامی اعمال از روی تحری و جستجوی حقیقت است،پدر دینش را به فرزند نمیتواند اجباری ارث بدهد و هرکس طی مراسم خاصی بهائی نمیشود.قلب گواه عشق به خداوند و فرستاده ی اوست و اعمال وسیله ی اثبات معتقد بودن به این امر عظیم هستند. کسانیکه خود را بهائی مینامند باید در رعایت احکام همیشه تلاش کنند و همیشه به مردم نیکی کنند ، دروغ نگویند، تقیه نکنند، دشنام ندهند،مشروب ننوشند و مواد مخدر مصرف نکنند، پاکیزه و خوش لباس باشند،نجیب باشند،وفادار باشند،مرد و زن را از لحاظ حقوقی یکسان بدانند ،خیانت نکنند،بیش از یک همسر اختیار نکنند، اگر مجرد هستند چشم خود را از بدیها حفظ کنند و اگر ازدواج کرده اند، دیگر چشمشان را برروی دیگران ببندند و همیشه یاور همسر خود باشند، به پاکیزگی و زیبایی ذات شهره ی خاص و عام باشند، خود را از لحاظ روحانی برای وصال به درگاه حق آماده کرده و از لحاظ مادی بهترین های دنیا را برای خودشان و خانوادشان ازراه حلال بدست بیاورند و همیشه به نیازمندان انفاق کنند.بخاطر نژاد ،رنگ پوست،مذهب یا اعتقادات بین هیچ انسانی تفاوت قائل نشوند،تعصب را رها کنند،تقلید نکنند،جهان را برای خود یک وطن محسوب کنند، به هیچ وجه مسائل سیاسیه را به مسائل روحانیه وارد نکنند و در یک واژه : "با جمیع عالم به روح و ریحان رفتار کنند"
هرچند همه اینها در یک مدت کوتاه ناشدنی است ولی با عمل به احکام بهائی و توجه به خداوند باری تعالی میتوان به این خصوصیات مزین شد.

- اصول اعتقادی بهائیان با بسیاری از ادیان دیگر با کمی تفاوت تقریبا برابر هستند،پس چرا باید به دیانت بهائی عمل کرد؟
نیازهای 1400 سال پیش با نیازهای کنونی بسیار متفاوت است و عمل کردن به بعضی احکام در دین های مقدس ماقبل گاهی اوقات بسیار دشوار و گاهی کاملا غیرممکن و غیرمعقول است. کسانیکه معتقدند خداوند هیچگاه دروازه ی وحی را بر روی انسانها نمیبندد و همیشه احکام مناسب با آن دور را بر مردم ابلاغ میکند، حق جویان حقیقی هستند و میتوانند به آیات و نشانه ها نگاه کنند و راه را از بیراهه تشخیص دهند. همانا خداوند خود آنها را یاری خواهد کرد.
در این امر عظیم،خداوند پیام عظیمش را اتحاد بین جمیع عالم قرار داده و رفع هرگونه تبعیض و تعصب.

- آیا بهائیان به اسلام اعتقاد دارند؟
بهائیان حضرت محمد را پیامبر الهی می دانند و قرآن را کتاب آسمانی ایشان و معجزه ی آن حضرت می دانند و حتی شاید برخلاف خیلی از روشنفکران اسلامی که قران را تجربه ی بشری او می دانند، بهائیان معتقدند که قرآن وحی آسمانی می باشد که از طرف خداوند بر حضرت محمد نازل شده است. اما قبول حضرت محمد به عنوان پیامبر الهی از سوی بهائیان به این معنا نمی باشد که ایشان مسلمان هستند. همانطوری که یک فرد مسلمان با قبول حقانیت حضرت مسیح، مسیحی نمی باشد. بهائیان پیروان حضرت بهاءالله می باشند و حضرت بهاءالله را از مظاهر ظهور الهی می دانند. همانگونه که حضرت موسی زرتشت، عیسی و محمد را نیز از مظاهر ظهور الهی می دانند.
همچنین بهائیان به حضرت سید الشهدا، ارادت خاص دارند و حتی یک زیارتنامه از قلم اطهر برای این حضرت بزرگوار نازل شده.و متون بسیار زیادی که دراین باره در این دیانت مقدس وجود دارد


- اگر بهائیان قرآن را قبول دارند، پس چرا این مسئله را که حضرت محمد (ص) خاتم النبیین می باشد را قبول ندارند؟ و به ادامه داشتن سیر رسالت اصرار دارند؟
خیلی جالب است بدانید که حضرت بهاءالله، خود به صفت خاتم بودن حضرت محمد اشاره فرموده و با این صفت ایشان را ستایش نموده اند! شاید بگوئید این تضاد کامل است! ولی نخیر اینچنین نیست! معنای خاتمیت در آثار بهائی تفاوت اساسی با معنای آن در نظر عموم دارد.بسیاری از یهودیان،مسیحیان و مسلمانان با نسبت دادن همین صفت مبارک به پیامبرشان بودند که به دین بعد از خود ایمان نیاوردند و هیچکدام متاسفانه یا نخواستند و یا هیچگاه نتوانستند معنای واقعی این کلمه را دریابند. در مورد خاتمیت ، اعتقاد بهائی مبنی بر استمرار ظهور پیامبران الهی و عدم انسداد باب فیض الهی یا به تعبیر قرآن بسته بودن دست خداوند است و معتقدیم که قرآن نیز به صراحت در آیات زیادی به ظهور پیامبران در آینده بشارت داده. تعبیر رایج از خاتمیت سوء برداشتی است که اشکالات زیادی برآن وارد است و جدا از تعارض آن با آیات قرآن با سنت الهی نیز منافات دارد یکی از واضح ترین ایرادات وارد بر این باور تباین معنای آن با عبارات مشابه است مثلا هیچ شیعه ای از عبارت خاتم الوصیین (بحار الانوار جلد 29 صفحه 17) که از القاب حضرت علی است برداشت آخرین وصی بودن نمیکند و نیز هیچکس خاتم الشعرا و خاتم العلما را که از اصطلاحات رایج است به معنای آخرین شاعر و آخرین عالم نمیداند.از قلم حضرت ولی امر الله بطور کامل در اینباره در کتاب مقدس "بهاءالله،معبود کتابهای آسمانی" نازل گشته:
يکی از مسايل مهمی که هميشه در ميان پيروان اديان گذشته مورد بحث و گفتگو و علّت عدم پذيرش و قبول پيامبران در هنگام ظهور هر يک از آنان بوده است ، موضوع خاتميّت است . بدين معنی که پيروان هر دينی دين خود را آخرين دين و پيامبر خويش را آخرين پيامبر و قوانينش را پسنديده‌ترين قوانين و سرانجام کتابش را آخرين کتاب و نزول وحی الهی می‌پندارند با آنکه باران بخشش پروردگار هيچگاه از ريزش باز نماند و نسيم عنايت کردگار هيچ هنگام از وزش باز نايستد و آفتاب رحمت آفريدگار هرگز از تابش باز نيفتد . ايزد مهربان بندگان خويش را بخود رها نکند و يزدان پاک از بيان پند و اندرز به آدميان عهد و پيمان نشکند . زيرا اين دور از داد و دهش آفريننده آفرينش است. از اين رو راهنمايی او هميشگی و راهبريش سرمدی و لطف و عنايتش ابدی است .....
مسلمانان بر پايه آياتی از قرآن و رواياتی چند از رسول اکرم آئين اسلام را آخرين آئين و پيامبر اسلام را آخرين پيامبر الهی بر می‌شمرند . و آن عبارت است از : " ما کان محمّد ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النّبيّين . و کان اللّه بکلّ شیءٍ عليما . " (قرآن - سوره أَحزاب - آيه ٤٠) - يعنی : محمّد پدر هيچيک از مردان شما نبوده بلکه فرستاده خدا و خاتم انبيا است و خداوند از همه چيز آگاه است . "
نيز : " يا علی ! انت منّی بمنزلة هرون من موسی الّا انّه لانبيّ بعدی . " (حديث نبوی) - يعنی : ای علی تو و من مانند هارون ( برادر موسی ) و موسی هستيم ، جز اينکه پس از من نبيّ نخواهد بود .
همچنين : " لا کتاب بعد کتابی و لا شريعة بعد شريعتی الی يوم القيامة ." (حديث نبوی) - يعنی: کتابی پس از کتاب من و آئينی بعد از آئين من تا روز رستاخيز نخواهد بود .
نيز : " اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتی و رضيت لکم الاسلام دينا." (قرآن - سوره مائده - آيه ٣) - يعنی: امروز دين را برايتان کامل گردانيدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دينی برای شما برگزيدم . "
همچنين: " و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرين." (قرآن - سوره آل عِمْران - آيه ٨٥) - يعنی: و کسی که جز اسلام دينی را خواهد، هرگز از وی پذيرفته نشود و در روز پسين از زيانکاران شمرده گردد."
اکنون برای پاسخ به برداشت و استنتاجی که اهل اسلام از آيات و روايات بالا نموده و بر اين پايه سلسله اديان را پايان يافته و نزول وحی الهی را انقطاع پذيرفته می د‌انند، بشرح زير می‌پردازيم : ابوالفضائل در اين باره می‌گويد : " عجب نيست اگر فقهای ملّت اسلام نيز به کلمه مبارکه خاتم النّبيّين و حديث لا نبيّ بعدی که ابداً دلالت بر عدم تجديد ديانت نداردممتحن گردند و به امم ماضيه ملحق شوند . و حال آنکه مقصود آن حضرت از اين کلمه اين بود که ترقّی امّت اسلاميّه را مکشوف دارد و افضليّت ائمّه هدی را از انبيای بنی اسرائيل معلوم و واضح فرمايد . زيرا که بر مطّلعين بر کتب مقدّسه و حالات امم ماضيه واضح است که انبيای بنی اسرائيل از قبيل اشعيا و يرميا و دانيال و حزقيل و زکريا و امثالهم کلّ بتوسّط رؤيا ازامور آتيه اخبار می‌فرمودند و رؤيای صادقه خود را الهام تعبير می‌نمودند . چندانکه لفظ نبيّ بر بيننده رؤيا در ميان قوم داير و مصطلح گشت و در لغت عبريّه حقيقت ثانويّه يافت و در کتب عهد عتيق و عهد جديد در مواضع کثيره مذکور و شايع گشت . پس چون فجر سعادت از افق بطحا طالع شد ... ظلمت ليل زايل شد و هنگام رؤيا انقضاء يافت و ميعاد رؤيت و مشاهدت فرارسيد . لذا بوجود اقدس خاتم الانبياء باب نبوّت يعنی نزول الهام به رؤيا مختوم و مسدود گشت و روح فؤاد در صدور ارباب سداد سمت احاطه و کلّيّت گرفت و حقايق روحانيّه که بر انبيای بنی اسرائيل به رؤيا افاضه ميشد بر ائمّه اسلام عليهم السّلام به رؤيت و مشاهدت مبذول گشت و معنی حديث " لانبيّ بعدی " و حديث صحيح " علماء امّتی افضل من انبياء بنی اسرائيل " واضح و مکشوف شد و بجای " کذا رأيت فی الرّؤيا " که در کلمات اوّلين مذکور بود " کأنّی أری و کأنّی أشاهد " در بيانات آخرين ثابت و مسطور گشت . " (کتاب فرائد - چاپ مصر - ص ٣١١) " رسول " و " نبيّ "بطور اخصّ و در عالم ظاهر و کثرت دارای يک معنی نيستند . زيرا رسول فرستاده خدا و دارنده آئين و کتاب است در حاليکه نبيّ برگزيده يزدان و ترويج دهنده آئين و تعاليم ايزد مهربان و گوينده رويدادهای آينده بوسيلهء الهام خدا در عالم رؤيا است . از اين رو است که در قرآن برخی از برگزيدگان خدا رسول و برخی ديگر نبيّ ناميده شده‌اند . و اين نيز ناگفته نماند که هر رسولی می‌تواند نبيّ باشد وليکن هر نبيّ دارای مقام رسالت نيست و آيات زير از قرآن مجيد گواه راستی اين گفتار است : " فلمّا اعتزلهم و مايعبدون من دون اللّه وهبنا له اسحق و يعقوب و کلّاً جعلنا نبيّا ... و اذکر فی الکتاب موسی انّه کان مخلصا و کان رسولاً نبيّا .. و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبيّا . و اذکر فی الکتاب اسمعيل . انّه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبيّا ... و اذکر فی الکتاب ادريس ، انّه کان صدّيقا نبيّا . "( قرآن - سوره مريم - آيه ٤٩ تا ٥٦) - يعنی : پس از آنکه از ايشان و آنچه پرستش می‌کردند غير از يزدان ، دوری گرفت ( مقصود ابراهيم خليل است ) اسحاق و يعقوب را باو عنايت کرديم و آنان را از انبيا گردانيديم... و ياد کن موسی را در کتاب ، او پاک نهاد و رسول نبيّی بود ... و از بخشش خويش برادرش هارون نبيّ را به وی داديم . و ياد کن اسماعيل را در کتاب ، او راست وعده دهنده و رسول نبيّی بود ... و ياد کن ادريس را در کتاب . او نبيّ راستگويی بود . "
برای کسب اطلاعات بیشتر به این کتاب مقدس مراجعه فرمائید.

- من شنیده ام بهائیان ،حضرت بهاءالله را خدا میدانند،آیا این حقیقت دارد؟ آیا حضرت بهاءالله ادعای الوهیت کرده اند؟
نخیر،بهائیان تنها خداوند خالق جهان و جهانیان را به یگانگی میستایند و برای او نماز میگزارند. در مورد ادعای الوهیت حضرت بهاءالله عرض میگردد که در آثار پیشینیان نیز ندای انالحق بسیار شنیده شده و حلقه نهائی در مراحل عرفان فناء فی الله است که در آن مقام اظهار وجود برای خویش و دوئیت با خداوند کفر محسوب میگردد و از طرفی برخی از این مضامین نقل قول مستقیم از خداوندند و حتی با جملاتی مثل "استمع ما یوحی" یعنی بشنو آنچه که وحی شده است، شروع شده اند. آنگاه که از درختی در کوه طور ندای " انی انالله" برآمد، کسی کلیمیان را به درخت پرستی و یا خدا دانستن درخت متهم نکرد ولی شدت دشمنی و بی انصافی در حق این ظهور بحدی است که از هیچ دست آویزی برای متهم کردن آن خودداری نمیشود
اعتقاد بهائیان در مورد خداوند تقدیس مطلق ذات الهی است و این مفهوم را در رایج ترین متون بهائی که صلواة یومیه است میتوانید ببینید " سبحانک من ان تصعد الی سماء قربک اذکار المقربین او ان تصل الی فناء بابک طیور افئدة المخلصین اشهد انک کنت مقدسا عن الصفات و منزها عن الاسماء " یعنی مقدسی تو ای خداوند از اینکه به آسمان قرب تو دعای مقربینت صعود نماید یا اینکه پرندگان قلبهای مخلصینت به آستانه درگاهت راه یابند. شهادت میدهم به اینکه تو از صفات منزهی و از اسمها مبرا متهم کردن صاحبان چنین اعتقادی به خدا انگاری پیامبرشان نهایت بی انصافی و تعصب است

- پس چرا به سوی روضه مبارکه واقع در بهجی (شمال شهر عکا) که مرقد حضرت بهاءالله آنجاست نماز میخوانند؟ قران و پیامبر اسلام پیروان خود را از هرنوع پرستش غیر خدائی منع کرده و هرگونه "همنوع پرستی" و سجده در برابر آنانرا شرک می داند.
سوال خوبیست. چرا مسلمانان به سوی کعبه نماز میخوانند؟ شرف و منقبت کعبه در چیست ؟ آیا غیر از انتساب آن به پیامبر الهی، حضرت ابراهیم است ؟ اگر این انتساب نباشد این مجموعه سنگ و خاک که زمانی بتخانه بوده چه تقدسی دارد که باید به سمت آن نماز خواند و سجده کرد ؟ در جهان خاکی ما چه چیزی مقدس تر از وجود پیامبر است که جایگاه ظهور کلام الهیست؟ اگر سنگ و خاک بواسطه انتساب به پیامبر به چنین منزلتی میرسند پس خود پیامبر چه جایگاهی دارد ؟ مگر در حق رسول اکرم نفرموده اند "لولاک لما خلقت الافلاک" ؟ آیا این مقام بالاتر است یا قبله بودن؟ حضرت بهاءالله در نهایت شجاعت این بت را در اذهان ما شکستند و مومنین را به سرمنشأ تقدیس هدایت نمودند. پیامبر بعنوان واسطه فیض الهی ارزشمند ترین وجود روحانی در این عالم است که توجه و استمداد طلبیدن از او میتواند ضامن هدایت و سعادت روحانی ما شود و مرقد او مقدس ترین مکانی است که شایسته توجه و روی آوردن مومنین است. مسلما این توجه به معنی پرستش پیامبر نیست بلکه به منزله استمداد طلبیدن از او بعنوان واسطه فیض اعظم الهیست

- بر خلاف دیگران هرگز بخود اجازه نمی دهم که به ناروا بهائیان را متهم به ازدواج با محارم خود نمایم ،اما مایلم بدانم که چرا بهاء الله با بیان " قد حرّمت علیکم ازواج آبائکم ... " (زنان پدر بر شما ، حرام گردید ) حرمت ازدواج با محارم را تنها منحصر به زنان پدر کرده است؟
کتاب اقدس تنها یکی از منابع استخراج احکام دیانت بهائی است و اگر مطلبی در آثار مقدسه دیگر بهائی هم ذکر شده باشد حکم الهی به حساب میآید. اینکه در بین طبقات محارم در کتاب اقدس فقط به یکی اشاره شده صحیح است ولی این بمنزله حلیت بقیه نیست چون در آثار دیگر اشاره به "کما نزل فی الفرقان" گردیده و در تبیینات حضرت عبدالبها نیز به صراحت حرمت ازدواج با اقارب بیان گشته و حتی ازدواج با فامیل نزدیک را به جهت تأثیر منفی در سلامت نسل نهی فرموده اند.

- حضرت بهاء الله به پیروانش توصیه کرده است که اگر کسی خانه ای را آتش زد ،او را بسوزانید ،با توجه به لزوم تناسب میان جرم و مجازات ،فلسفه صدور چنین حکمی چیست؟
احکام الهی در دیانت بهائی مبتنی بر برقراری نظم است و نه تنبیه و انتقام جوئی و فرموده اند که اگر نظم عالم برهم نمیخورد برای قاتل نیز مجازاتی در نظر نمیگرفتیم . بنابر این شدت بعضی احکام برای بالا بردن میزان بازدارندگی آن و متناسب با تاثیرات اجتماعی جرمی است وقوع یافته. آتش زدن یک خانه که موجب وحشت و اضطراب اجتماعی و احتمالا مرگ فجیع ساکنان آن میگردد از نوع اعمال تروریستی (به زبان امروز است) که باید به اشد وجه با آن مقابله گردد. در قرآن نیز میفرمایند: "فتنه گری بد تر از قتل است"
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل قرآن- بقره 191

البته اجرای این نوع احکام بستگی به قوانین مدنی هر کشور دارد و با توجه به دیدگاهی که در خصوص مجازات ها داده شده اگر بتوان نظم اجتماع را حفظ نمود تلطیف و تخفیف احکام تا حد ممکن ممدوح است و مثلا اگر در کشوری حکم اعدام لغو گردیده و اجتماع توانسته با مجازاتهای سبک تر نظم را حفظ کند، منافاتی با اعتقادات بهائی که مجازات قتل عمد را مرگ میداند ندارد

- چرا مرکز دینی بهائیان در اسراییل است؟
· در زمان حاضر اراضی مقدسه ، تحت اداره کشور اسراییل واقع شده، اما زمانی که دیانت بهائی به آن محدوده وارد شد و بهاءالله و عبدالبهاء در آن جا رهبری آیین بهائی را بر عهده داشتند، هنوز خبری از کشور اسراییل نبود.
· ورود دیانت بهائی به آن سرزمین—که در آن هنگام شام یا سوریه بود—پیرو تبعید بهاءالله و پیروانش از سوی دو دولت مسلمان قاجار و عثمانی به سال 1868 میلادی به وقوع پیوست.
· تشکیل دولت اسراییل به سال 1948 میلادی بود یعنی 80 سال پس از تبعید رهبر بهائیان به آن سرزمین.
· قرنها پیش از آن نیز یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در همان سرزمین حضور داشتند.
· اتهام رابطهء بهائیان با صهیونیسم—که دستاویزی برای اذیت و کشتار بهائیان در ایران شده—همانقدر ارزش عقلی و تاریخی دارد که ادعای اینکه شیعیان ایران قطعا جاسوس عراق و یا عربستان سعودی هستند (چون برای زیارت به آن کشورها می روند و احیانا برای بناهای دینی و مقبره های مذهبی خود پولی هم می فرستند.)
·وجود زیارتگاههای بهائی و تاسیس مرکز جهانی بهائی در جوار این مکانهای مقدس بهائیان در همان سرزمینی که برای همه ادیان سامی مقدس است موجب اتهام بی اساس و پوچ رابطه ای بین دیانت بهائی و دولت اسراییل گشته است.